1 «ژیان» هاف هافو شو هاف کن ببینم برای هاف سینه صاف کن ببینم
2 پس از هاف هاف شد هاف با قرائت اداء از مخرج ناف کن ببینم
3 اگر خواهی که جنس خر نبینی قرق از قاف تا قاف کن ببینم
4 طرفدار قجر شد ضد جمهور جدل با این دو سر قاف کن ببینم
تاریخ دقیق خلق این تصنیف معلوم نیست اما به عنوان آخرین تصنیف در دیوان عارف آمده و او آن را طبق گفتهٔ خودش در اسفند ماه ۱۳۰۳ ه.ش در تبریز «به یاد دلاوران آذربایجانی» خوانده است. ,
2 باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچه دانی برهم زد ایّام نشاط و روزگار کامرانی
3 ظلم خزان کرد، با گلستان کرد، دانی چه سان کرد؟ آنسان که من کردم،به دور زندگی با زندگانی
4 چو من فراری، بلبل به خواری، با سوگواری گل از نظرها محو شد، همچون خیالات جوانی
1 گو به ساقی، کز ایاغی، ترکن دماغی زان شرابی که شب مانده باقی
2 ای نگارا، می گسارا، ما را بیاور شمعی و شهدی اندر اطاقی
3 چرخ پرکین، دهر پر شور، هرگز ندارد جز دو رنگی و رسم نفاقی
4 خیر عشاق، جمع مشتاق، چرا ندارید شوری و شوقی و اشتیاقی
1 بهار نو رسید گل ار بستان دمید
2 ای رویت صبح عید در این عید سعید
3 خرابم کن ز می ز بانگ چنگ و نی
4 برای انتخاب در این ملک خراب
1 بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
2 در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
3 صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده میگفت: مه جبینان را، نازنینان را، وفا نباشد
4 اگر تو با این دل حزین عهد بستی حبیب من با رقیب من، چرا نشستی؟
1 باد صبا بر گل گذر کن (گل گذر کن، گل گذر کن)
2 ای نازنین، ای مه جبین با مدعی کمتر نشین
3 بیچاره عاشق، ناله تا کی یا دل مده یا ترک سر کن (ترک سر کن)
4 شد خون فشان چشم تر من پر خون دل شد ساغر من