10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی

1 فتادم از نظر آن لحظه ای که دور شدم خوشم بگریه که از دست هجر کور شدم

2 گهی بمیکده و گاه در خراباتم هزار شکر که با اهل درد جور شدم

3 دعاش گفتم و دشنام هم نداد جواب کجاست مرگ که پیش رقیب بور شدم

4 به نرد عشق تو عمری به ششدر افتادم در این قمار دگر لات و لوت و عور شدم

1 تا گرفتار بدان طره طرار شدم بدو صد قافله دل، «قافله سالار» شدم

2 گفته بودم که بخوبان ندهم هرگز دل باز چشمم بتو افتاد و گرفتار شدم

3 بامید گل روی تو نشستم چندان تا که اندر نظر خلق جهان خار شدم

4 خرقه من بیکی جام: کسی وام نکرد من از این خرقه تهمت زده بیزار شدم

1 میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد مردم، قجر بمردم ایران چه ها نکرد

2 ای کور دیده مردم خودبین بی خرد گر نیک بنگرید بجز بد بما نکرد

3 با قید التزام خیانت به مملکت این پا بسر خطا و خیانت خطا نکرد

4 بیگانه را بخانه دو صد امتیاز داد در خانه باز در برخ آشنا نکرد

1 شکنج طره زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آنزلف پر شکن شده است

2 نماند قوت رفتن ز ضعف با این حال عجب که سایه من بار دوش تن شده است

3 نمود لاغرم از بسکه درد هجرانش بجان دوست تهی تن ز پیرهن شده است

4 بکوی یار رود دل ز من نهان هر شب امان ز بخت من اینهم رقیب من شده است

1 پیام دوشم از پیر می فروش آمد بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد

2 هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد

3 ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ببین که خون سیاوش چسان بجوش آمد

4 هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد سکندر از پی تخریب داریوش آمد

1 بکوی میکده هرکس که رفت باز آمد ز قید هستی این نشئه بی نیاز آمد

2 هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز برون ز پنجه شاهین و شاهباز آمد

3 بگو که پنهان گردند قاطعان طریق از آنکه قافله دزد رفته باز آمد

4 مدرس از ره ترکیه و حجاز و عراق دوباره چون شتر لوک بی جهاز آمد

1 جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست

2 تا بویرانه دل جغد غمش مأوا کرد چون دلم در همه جا کلبه ویرانی نیست

3 با طبیب من رنجور بگوئید که درد درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست

4 دلم از طره بیفتاد بچاه زنخش راه جز چاه مگر در خور زندانی نیست

1 بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد

2 فتنه چشم تو ای رهزن دل تا بسراست هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد

3 لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد

4 گله زلف تو با روز سیه خواهم گفت صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد

1 در دور زندگی به جز از غم ندیده‌ام یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیده‌ام

2 گفتم ببینم اینکه شب راحتی به خواب دیدم ز دست هجر تو دیدم ندیده‌ام

3 گفتند دم ز عمر غنیمت توان شمرد من در شمار عمر خود آن دم ندیده‌ام

4 از سال و ماه و هفته و ایام زندگی یک روز عید غیر محرم ندیده‌ام

1 برغم چشم تو بی پامن از شراب شدم خدا خراب کند خانه ات خراب شدم

2 فروخت خرقه و شیخ آب آتشین میخواست میان میکده من از خجالت آب شدم

3 ز دست هجر تو لب ریز گریه ام چکنم ز پای تا سر و سرتابه پا سحاب شدم

4 چو ماه روی تو از ابر زلف بیرون شد قسم بموی تو بیزار ز آفتاب شدم

آثار عارف قزوینی

10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی