1 فتادم از نظر آن لحظه ای که دور شدم خوشم بگریه که از دست هجر کور شدم
2 گهی بمیکده و گاه در خراباتم هزار شکر که با اهل درد جور شدم
3 دعاش گفتم و دشنام هم نداد جواب کجاست مرگ که پیش رقیب بور شدم
4 به نرد عشق تو عمری به ششدر افتادم در این قمار دگر لات و لوت و عور شدم
1 تا گرفتار بدان طره طرار شدم بدو صد قافله دل، «قافله سالار» شدم
2 گفته بودم که بخوبان ندهم هرگز دل باز چشمم بتو افتاد و گرفتار شدم
3 بامید گل روی تو نشستم چندان تا که اندر نظر خلق جهان خار شدم
4 خرقه من بیکی جام: کسی وام نکرد من از این خرقه تهمت زده بیزار شدم
1 میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد مردم، قجر بمردم ایران چه ها نکرد
2 ای کور دیده مردم خودبین بی خرد گر نیک بنگرید بجز بد بما نکرد
3 با قید التزام خیانت به مملکت این پا بسر خطا و خیانت خطا نکرد
4 بیگانه را بخانه دو صد امتیاز داد در خانه باز در برخ آشنا نکرد
1 شکنج طره زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آنزلف پر شکن شده است
2 نماند قوت رفتن ز ضعف با این حال عجب که سایه من بار دوش تن شده است
3 نمود لاغرم از بسکه درد هجرانش بجان دوست تهی تن ز پیرهن شده است
4 بکوی یار رود دل ز من نهان هر شب امان ز بخت من اینهم رقیب من شده است
1 پیام دوشم از پیر می فروش آمد بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد
2 هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد
3 ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ببین که خون سیاوش چسان بجوش آمد
4 هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد سکندر از پی تخریب داریوش آمد
1 بکوی میکده هرکس که رفت باز آمد ز قید هستی این نشئه بی نیاز آمد
2 هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز برون ز پنجه شاهین و شاهباز آمد
3 بگو که پنهان گردند قاطعان طریق از آنکه قافله دزد رفته باز آمد
4 مدرس از ره ترکیه و حجاز و عراق دوباره چون شتر لوک بی جهاز آمد
1 جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست
2 تا بویرانه دل جغد غمش مأوا کرد چون دلم در همه جا کلبه ویرانی نیست
3 با طبیب من رنجور بگوئید که درد درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست
4 دلم از طره بیفتاد بچاه زنخش راه جز چاه مگر در خور زندانی نیست
1 بیخبر از سر کوی تو سفر خواهم کرد همه آفاق پر از فتنه و شر خواهم کرد
2 فتنه چشم تو ای رهزن دل تا بسراست هر کجا پای نهم فتنه و شر خواهم کرد
3 لذت وصل تو نابرده فراق آمده پیش سود نابرده ز سرمایه ضرر خواهم کرد
4 گله زلف تو با روز سیه خواهم گفت صبح محشر شب هجر تو سحر خواهم کرد
1 در دور زندگی به جز از غم ندیدهام یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیدهام
2 گفتم ببینم اینکه شب راحتی به خواب دیدم ز دست هجر تو دیدم ندیدهام
3 گفتند دم ز عمر غنیمت توان شمرد من در شمار عمر خود آن دم ندیدهام
4 از سال و ماه و هفته و ایام زندگی یک روز عید غیر محرم ندیدهام
1 برغم چشم تو بی پامن از شراب شدم خدا خراب کند خانه ات خراب شدم
2 فروخت خرقه و شیخ آب آتشین میخواست میان میکده من از خجالت آب شدم
3 ز دست هجر تو لب ریز گریه ام چکنم ز پای تا سر و سرتابه پا سحاب شدم
4 چو ماه روی تو از ابر زلف بیرون شد قسم بموی تو بیزار ز آفتاب شدم