با یار مرا زور و ستم از انوری ابیوردی رباعی 97
1. با یار مرا زور و ستم درنگرفت
زاری و فغان و لابه هم درنگرفت
1. با یار مرا زور و ستم درنگرفت
زاری و فغان و لابه هم درنگرفت
1. ای روزی خصم پیش خورد حشمت
جزویست قیامت از نبرد حشمت
1. تا روز به شب چو سوسنم بیرویت
بیدار چو نرگسم به گرد کویت
1. عمری بادت کزو به رشک آید نوح
راحی به کفت کزو خجل گردد روح
1. عمری جگرم خورد ز بدخویی چرخ
یک روز نرفت راه دلجویی چرخ
1. از چرخ که کامی به مرادم ننهاد
وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد
1. دادم به امید روزگاری بر باد
نابوده ز روزگار خود روزی شاد
1. جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد
وز مرتبه آفتاب را بار نداد
1. با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد
چون پای نداشت پای تا سر بنهاد
1. با قدر تو آب آسمان ریخته باد
با خاک درت ستاره آمیخته باد
1. در چشمهٔ تیغ بیکفت آب مباد
در زلف زره بیکنفت تاب مباد
1. هرگز دلم از وفای تو فرد مباد
یک دم ز غم تو بیدم سرد مباد