1 من با تو که عشق جاودانی دارم یک مهر و هزار مهربانی دارم
2 با من صنما چو زندگانی نکنی من بیتو بگو چه زندگانی دارم
1 جوهر که ز ایزدش همی نامد یاد وز مرتبه آفتاب را بار نداد
2 از مرگ به یک تپانچه در خاک افتاد احسنت ای مرگ هرگزت مرگ مباد
1 ای گوهر تو اصل طفیل آدم وی ذات تو معنی و عبارت عالم
2 تا حکم کفت نکرد روزیده خلق وز خلقت آدمی نیاورد شکم
1 ای سغبهٔ آنانکه نمیجویندت شهری و دهی ز دور میبویندت
2 نوبت چو به ما رسید توسن گشتی ای آن و از آن بتر که میگویندت
1 ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند پای تو فرو گلست و این پایه بلند
2 بالغ شدهای ببر زباطل پیوند چون طفل زانگشت مزیدن تا چند
1 فرمان تو بر جهان قضای دگرست کلک تو گرهگشای بند قدرست
2 هر نامه که در نظم امور بشرست توقیع برو ابوالمعالی عمرست
1 چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد پیشش غم ناآمده نتوانم خورد
2 فردا چو ندانم که چه خواهد بودن امروز چه دانم که چه میباید کرد
1 ای دل هم از ابتدا دل از جان برگیر وانگه به فراغت پی آن دلبر گیر
2 یا نی مزن این حلقه و راه اندر گیر وین هم به مزاج آن صد دیگر گیر
1 رو رو که تو یار چو منی کم بینی وین پس همه مرد جلد محکم بینی
2 من با تو وفا کردم از آن غم دیدم با اهل جفا وفا کنی غم بینی
1 آن چهره که هرکه وصف او بشنیدست بر چهرهٔ آفتاب و مه خندیدست
2 ماه نو عید دیدهام دوش بدو بر ماه تمام کس مه نو دیدست