1 پایی که نه در هوای تو در گل نیست رایی که نه رای تو برو مشکل نیست
2 القصه ز هرچه نام شادی دارد در عالم عشق جز غمت حاصل نیست
1 پای تو اگرچه در وفا محکم نیست در دست تو یک درد مرا مرهم نیست
2 با این همه از غمت گزیرم هم نیست دل بیغم دار کز تو دل بیغم نیست
1 تا چند طلب کنم وفای تو که نیست تا کی گیرم کسی به جای تو که نیست
2 گفتی که ترا جان و جهان جز من نیست ای جان جهان به خاکپای تو که نیست
1 گر درخور قدر همتم سیمی نیست چون من به هنر کس اندر اقلیمی نیست
2 عیبی نبود گر فلکم سیم نداد چونان که ز نان استدنم بیمی نیست
1 محنتزدهای که کلبهای داشت به دشت در نعمت و ناز دیدمش برمیگشت
2 گفتمش که گنج یافتی گفتا نه بو طالب نعمه دی بر این دشت گذشت
1 گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت نه نقش عیادت تو بر آب نگاشت
2 تقصیر از آن کرد که چشمی که بدان بیماری چون تویی توان دید نداشت
1 اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت آخر ز وفاش باز نتوانی داشت
2 هرچند ز تو به جز جفا حاصل نیست من تخم وفاداری تو خواهم کاشت
1 چون آتش سودای تو جز دود نداشت مسکین دل من امید بهبود نداشت
2 در جستن وصل تو بسی کوشیدم چون بخت نبود کوششم سود نداشت
1 اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت وز بهر تو پیوند جهانی بگذاشت
2 گیرم ز جفاش باز نتوانی برد دایم ز وفاش باز نتوانی داشت
1 عمری که تر و خشک من آن بود گذشت وان مایه که کردمی بدان سود گذشت
2 افسوس که روز بیغمی دیر رسید پس چون شب وصل دلبران زود گذشت