تا چند طلب کنم وفای از انوری ابیوردی رباعی 73
1. تا چند طلب کنم وفای تو که نیست
تا کی گیرم کسی به جای تو که نیست
1. تا چند طلب کنم وفای تو که نیست
تا کی گیرم کسی به جای تو که نیست
1. گر درخور قدر همتم سیمی نیست
چون من به هنر کس اندر اقلیمی نیست
1. محنتزدهای که کلبهای داشت به دشت
در نعمت و ناز دیدمش برمیگشت
1. گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت
نه نقش عیادت تو بر آب نگاشت
1. اندوه تو چون دلم به شادی نگذاشت
آخر ز وفاش باز نتوانی داشت
1. چون آتش سودای تو جز دود نداشت
مسکین دل من امید بهبود نداشت
1. اندوه تو چون دلم به شادی انگاشت
وز بهر تو پیوند جهانی بگذاشت
1. عمری که تر و خشک من آن بود گذشت
وان مایه که کردمی بدان سود گذشت
1. دلبر ز وفا و مهر یکسر بگذشت
تا کار دلم ز دست دلبر بگذشت
1. با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
1. با گل گفتم شکوفه در خاک بخفت
گل دیده پر آب کرد از باران گفت
1. چشمم ز غمت به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزارگل ز رازم بشکفت