1 گر شرح نمیدهم که حالم چونست یا از تو مرا چه درد روزافزونست
2 پیداست چو روز نزد هرکس که مرا با این لب خندان چه دل پر خونست
1 تا دست امید ما شکستیم ز دوست زیر لگد فراق پستیم ز دوست
2 دشمن به دعای شب چرا برخیزد چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
1 هردم ز تو گر تازه غمی باید هست در دور فلک نو ستمی باید هست
2 در عشق تو گرچه ایچ میباید هست این بس نبود کانچ نمیباید هست
1 تا خرمن آز را دلت پیمانهست نزدیک تو جز حدیث نان افسانهست
2 خوشباش که یک نیمه مرا در خانهست در سنبلهٔ سپهر اگر یک دانهست
1 هجران تو دوش چون به من درنگریست بنشست و به هایهای بر من بگریست
2 گریان بر وصل شد که تدبیرم چیست تا چند به جان دیگران خواهی زیست
1 ای شاه نجیب کفشگر دانی کیست آنکس که ازو خزینت از مال تهیست
2 سیمت ز کل حبه طلب ورنه ازو سگ داند و کفشگر که در انبان چیست
1 میآمد و از دیدهٔ ما مینگریست میرفت و دگرباره قفا مینگریست
2 با جلوهٔ خویشتن خوشش میآمد یا از سر مرحمت به ما مینگریست
1 از وصل تو بر کناره میباید زیست با سینهٔ پاره پاره میباید زیست
2 بیدل به هزار حیله میباید بود بیجان به هزار چاره میباید زیست
1 ای دل یارت که سر به سر کبر و منیست بازیچهٔ غمزهاش پیمان شکنیست
2 سودای لب چنین کسی نتوان پخت با خویشتن آی این چه بیخویشتنیست
1 بوطالب نعمه طالب نعمت نیست زان در کرمش تکلف و منت نیست
2 در همت او هر دو جهان مختصرست جز وی ز پیمبریست آن همت نیست