1 عشقی که همه عمر بماند این است دردی که ز من جان بستاند این است
2 کاری که کسش چاره نداند این است وان شب که به روزم نرساند این است
1 از تو طمعم یکی صراحی باده است زیرا که مرا حریفکی افتاده است
2 چون مست شود مرا بخواهد دادن زیرا که مرا وعده به مستی داده است
1 ای شاه جهان ملک جهان حسب تراست وز دولت و اقبال شهی کسب تراست
2 امروز به یک حمله هزار اسب بگیر فردا خوارزم و صدهزار اسب تراست
1 در سایهٔ آن زلف مشوش که تراست ای بس دل سرگشتهٔ غمکش که تراست
2 میبر دل و می ده غم و فارغ میرو دور از دل من زهی دل خوش که تراست
1 دوشینه شب ارچه جانم از رنج بکاست چون تو به عیادت آمدی رنج رواست
2 بربوی عیادت تو امشب همه شب ز ایزد به دعا درد همی خواهم خواست
1 کون خر ملک ریش گاو افتادست چون استر بد لایق داو افتادست
2 در صدر وزارتت که در عشق زرست چون از پس راء عمرو واو افتادست
1 تا حادثه قصد آل عمران کردست کس نیست که او حدیث احسان کردست
2 احسان ز کسان بوالحسن بود مگر کو همچو کسانش روی پنهان کردست
1 زلف تو از آن دم که دلم بربودست از زیر کله روی به کس ننمودست
2 مانا به حکایت از لبت بشنودست کز جملهٔ عاشقان چشمت بودست
1 شاها به خدایی که ترا بگزیدست گر ملک چو تو خدایگانی دیدست
2 الا تو که بودست که صد باره جهان روزان بگرفتست و شبان بخشیدست
1 آن چهره که هرکه وصف او بشنیدست بر چهرهٔ آفتاب و مه خندیدست
2 ماه نو عید دیدهام دوش بدو بر ماه تمام کس مه نو دیدست