1 پست افکندم غم تو ای سرو بلند شادم که مرا غمت بدین روز افکند
2 داد من و بیداد تو آخر تا کی عذر من و آزار تو آخر تا چند
1 گفتم ز فراق یاسمن میگرید این ابر که زار بر چمن میگرید
2 گل گفت به پای خویشتن برشکنم بر خندهٔ یک هفتهٔ من میگرید
1 جانا به تن شکسته و عزم درست عمریست که دل در طلب صحبت تست
2 وامروز که نومید شد از وصل تو چست در صبر زد آن دست کز امید بشست
1 چشم تو در آیینه به چشم تو نمود بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
2 چشم خوش تو چشم ترا کرد به چشم پس آفت چشم تو هم از چشم تو بود
1 خود عهد کسی کسی چنین بگذارد کاندر بد و نیک هیچ یادش نارد
2 جانا ز وفا روی مگردان که هنوز خاک در تو نشان رویم دارد
1 عشقی که همه عمر بماند این است دردی که ز من جان بستاند این است
2 کاری که کسش چاره نداند این است وان شب که به روزم نرساند این است
1 هرگز دلم از وفای تو فرد مباد یک دم ز غم تو بیدم سرد مباد
2 گر وصل تو درمان دلم خواهد کرد پس یک نفس از درد تو بیدرد مباد
1 خوی تو ز دوستی چو دامن بفشاند ننشست که تا به روز هجرم ننشاند
2 گویی که اگر چنین بمانی چه کنم دل ماتم جان نداشت دیگر چه بماند
1 دی درویشی به راز با همنفسی میگفت کریم در جهان مانده کسی
2 از گوشهٔ چرخ هاتفی گفت خموش بوطالب نعمه را بقا باد بسی
1 ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم
2 یک رویه کن این کار که سهلست و سلیم ملکست نه بازیچه، والملک عقیم