1 فرمان تو بر جهان قضای دگرست کلک تو گرهگشای بند قدرست
2 هر نامه که در نظم امور بشرست توقیع برو ابوالمعالی عمرست
1 چون حسن تو رنج من به عالم سمرست کارم چو سر زلف تو زیر و زبرست
2 دیدم ز غمت بسی جفاها لیکن نادیدن تو ز هرچه دیدم بترست
1 در هر طرفی اگرچه یاری دگرست واندر هر گوشه غمگساری دگرست
2 در سر ز غمت مرا خماری دگرست معشوقه تویی و عشق کاری دگرست
1 دیدار تو در جهان جهانی دگرست رخسار تو ماه آسمانی دگرست
2 گر جان بشود رواست اندر غم تو ما را غم تو به نقد جانی دگرست
1 با رای تو صبح ملک بیگه خیزست با عزم تو آب تیغ فتح آمیزست
2 چون خواجه توان گفت کسی را که به حکم جمشید نشان و کیقباد انگیزست
1 دل در هوس شراب گلرنگ خوشست با بربط و با نای و دف و چنگ خوشست
2 روزی ز کس فراخ نیکو نبود روزی فراخم از در تنگ خوشست
1 آن چیست که مقصود جهانی آنست آن طرفه که از جهانیان پنهانست
2 در دانش عقل و جان و تن حیرانست آن به که چنان بود که بتوان دانست
1 با دل گفتم چو یار بی فرمانست این صبر هوس پختن بیپایانست
2 دل گفت نفس مزن که تدبیر آنست هم پختن این هوس که نتوان دانست
1 با آنکه دلم در غم هجرت خونست شادی به غم توام ز غم افزونست
2 اندیشه کنم هر شب و گویم یارب هجرانش چنین است وصالش چونست
1 پایی که ز بند عالمی بیرونست پالود به خون و زین غمم دل خونست
2 ای تاج سر زمانه آخر کم ازین کای دست خوش زمانه پایت چونست