آن ماه که ماه نو سزد از انوری ابیوردی رباعی 361
1. آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ او
خورشید می نشاط نظارهٔ او
1. آن ماه که ماه نو سزد یارهٔ او
خورشید می نشاط نظارهٔ او
1. ای راحت آن نفس که جان زد با تو
یک داو دلم در دو جهان زد با تو
1. رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو
در چشم تو خوارتر ز خاک در تو
1. دستی نه که گستاخ بکوبد در تو
پایی نه که آزاد بپوید بر تو
1. گر هیچ سعادتم رساند بر تو
جان پیش کشم مباش گو در خور تو
1. دل هرچه ز بد دید پسندید از تو
وز جمله جهان برید و نبرید از تو
1. آن صبر که حامی منست از غم تو
مویی نبرد ز عهد نامحکم تو
1. دورم ز قرار و خواب از دوری تو
وز پرده برون شدم به مستوری تو
1. جان درد تو یادگار دارد بیتو
اندوه تو در کنار دارد بیتو
1. دست تو که جود در سجود آید ازو
سرمایهٔ نزهت وجود آید ازو
1. آن دل که نشان نیست مرا در بر ازو
جز درد و به درد میزنم بر سر ازو
1. آن بت که به دست غم گرفتارم ازو
وز دست همی درگذرد کارم ازو