هرچ از چو تویی نزیبد از انوری ابیوردی رباعی 349
1. هرچ از چو تویی نزیبد ای دوست مکن
وین خیرهکشی گرچه ترا خوست مکن
1. هرچ از چو تویی نزیبد ای دوست مکن
وین خیرهکشی گرچه ترا خوست مکن
1. ای دل ز سر نهاد پرواز مکن
فرجام نگر حدیث آغاز مکن
1. جانا لبم از شراب غم خشک مکن
چشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکن
1. هستم ز تو دلشکستهای عهد شکن
وز دوستی تو با جهانی دشمن
1. میسوز تو خرمن شکیبایی من
تا مینهم از غم تو خرمن خرمن
1. در دام غم تو بستهای هست چو من
وز جور تو دلشکستهای هست چو من
1. ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون
چون خرس کریه شخص و چون خوک نگون
1. چشمم ز همه جهان فرازست اکنون
وین دیده به دیدار تو بازست اکنون
1. بوطالب نعمت ای همه دولت و دین
در خود نگر و جمله جهان نیک ببین
1. شاها ز خزانهٔ تو ریحان و سمین
دارند نهان ذخیره درهای ثمین
1. شاهان ممالک تو مودود و معین
دارند خزانها نهان در ثمین
1. گفتی چه شود کار فراقت یکسو
چون اشک چو شمع گرم باشم بیتو