بر آتش هجر عمری ار از انوری ابیوردی رباعی 325
1. بر آتش هجر عمری ار بنشینم
بر خاک در تو هم به دل نگزینم
1. بر آتش هجر عمری ار بنشینم
بر خاک در تو هم به دل نگزینم
1. آن دیده ندارم که به خوابت بینم
یا آن رخ همچو آفتابت بینم
1. من دل به کسی جز از تو آسان ندهم
چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
1. ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم
تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم
1. شکر ایزد را که خسرو هفت اقلیم
آن شاه مبارک قدم آن ذات کریم
1. در موج خطر مرفهی همچو کلیم
وز آتش فتنه شاد چون ابراهیم
1. چون پای همی تحفه برد هر جایم
وز پای به پای آمدنی میآیم
1. ای عشق در آفاق بسی تاختیم
تا از دل و دلدار برانداختیم
1. دی یک دو قدح شراب صافی خوردیم
با همنفسی شبی به روز آوردیم
1. سبحانالله غمی به پایان نبریم
الا که ازو در دگری مینگریم
1. با گل گفتم چون به چمن برگذریم
چون از همه باغ آرزوی تو بریم
1. اندیشهٔ انتقام چون جزم کنیم
قهر همه دشمنان به یک عزم کنیم