ای دل چو غم نوت دهد از انوری ابیوردی رباعی 337
1. ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهن
چون کار ندیدگان مشو بیسر و بن
1. ای دل چو غم نوت دهد چرخ کهن
چون کار ندیدگان مشو بیسر و بن
1. ماییم و صراحی و شراب روشن
مرغی دو و نان چند و زیشان دو سه تن
1. باغیست چو نوبهار از رنگ خزان
عیشی که به عمرها توان گفت از آن
1. ای دل مگذار عمر چون بیخبران
ایمن منشین ز روزگار گذران
1. شخصی دارم زنده به جان دگران
عمری به هزار درد و محنت گذران
1. ای ساخته گشته از تو کار دگران
من یار غم تو و تو یار دگران
1. زلفت به رسنهاش برآورد کشان
هر جان و دلی که داشت در شهر نشان
1. چون روی حیل نبود پایاب جهان
یکباره ورق بشستم از تاب جهان
1. آیا گهر وصل تو یارم سفتن
راه تو امیدوار یارم رفتن
1. ای دل چو نمینهد سپهرت گردن
نتوان به خروش و زور بخت آوردن
1. زرق است جهان تو زرق کن از هر فن
که میخور و که میکن و لوتی میزن
1. زین جور اگر گذر توان کرد بکن
در حال من ار نظر توان کرد بکن