1 ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر
2 هرگز سفری چنین که کردست دگر افروخته روی ملک و افراخته سر
1 نازید به گرز گاوسار افریدون در دست تو گرز شیر سارست کنون
2 از تو فرق است تا به افْریدون چون چونانکه ز شیر شرزه تا گاوِ زبون
1 از هیبت تو به روم کفار نماند وز نصرت تو به روم زنار نماند
2 با عدل تو در زمانه تیمار نماند با جود تو در خزانه دینار نماند
1 تا چند دل تو چشمهٔ نور بود زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
2 ملک و سپه و خزینه معمور بود آن خسرو را که چون تو دستور بود
1 پروین و ستارگان گردون پیمای اندر شب هجر تو نجنبند ز جای
2 گویی توکه دست هجرت ای بزم آرای دارد به فسونی هر یکی را بر پای
1 گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین برکشور روم و چین گشایند کمین
2 فغفور از آن بترسد و قیصر از این این والی روم گردد آن شحنهٔ چین
1 دستور و شهنشه از جهان رایت خوش بردند و مصیبتی نیامد زین بیش
2 بس دل که شدی ز مرگ شاهنشه ریش گر کشتن دستور نبودی از پیش
1 از جور قد بلند و موی پستش وز کافری نرگس ِ بی میْ مستش
2 گریان به کلیسیا شوم بنشینم ناقوس به یک دست و به دستی دستش
1 چون باز خیال تو پر و بال زند در جان رهی عشق تو چنگال زند
2 آن کس که نه از وصال تو نال زند شاید که ز چشم خویش قیقال زند
1 خصمان تو لاف سپر زرد زدند شش پنج به گاه ماندن نرد زدند
2 گر سرد سخن شدند وا مرد زدند با دولت تو بر آهن سرد زدند