7 اثر از غزلیات امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / غزلیات امیر معزی نیشابوری

غزلیات امیر معزی نیشابوری

1 ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده

2 هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده

3 گه راز من‌گشایی زان زلفکان بسته گه اشک من‌گشایی زان دو لب‌گشاده

4 تو سیم ساده داری در زیر مشک سوده من لعل سوده دارم بر روی سیم ساده

1 دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر کز برون‌ گل بود و مشک و از درون می بود و شیر

2 رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر

3 دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در زلف و ابرو چون‌کمان و غمزه و بالا چو تیر

4 دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا نازکی بس دلفریب و چابکی‌بس دلپذیر

1 دوست دارم که برآشوبی و بیداد کنی شادیی ‌کن ‌که مرا با غم و فریاد کنی

2 زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی

3 به‌تو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل که تو از دیدهٔ من دجلهٔ بغداد کنی

4 بندهٔ روی چو ماهت نه از آن شرط شدم که مرا بیهده بفروشی و آزاد کنی

1 امروز بتم تیغ جفا آخته دارد خون دلم از دیده برون تاخته دارد

2 او را دلم آرامگه است و عجب این است کارامگه خویش برانداخته دارد

3 صد مشعله از عشق برافروخته دارم تا صد علم از حسن برافراخته دارد

4 جانم ببرد گر ز پی نرد بتازد زیرا که ا‌از آغاز تو را باخته دارد

1 بنده بودن تورا سزا باشد چون تو اندر جهان کجا باشد

2 گرکنم بندگیت هست صواب جز تو را بندگی خطا باشد

3 تا تو در شهر یار ما باشی کار در شهر کار ما باشد

4 نشود با نشاط بیگانه هر که با وصلت آشنا باشد

1 تا دل بود ای دلبر تا جان بود ای جانان با مهر تو دارم دل با عشق تو دارم جان

2 گر دل ببری شاید زیرا که تویی دلبر ور جان ببری زیبد زیرا که تویی جانان

3 هوش از همه بستانی چون غمزه‌ کنی ناوک گوی از همه بربایی چون زلف‌ کنی چوگان

4 هرچندکه سلطانم آخر به تو محتاجم چون عشق پدید آید محتاج شود سلطان

1 شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را

2 شب ‌کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را مه‌ کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را

3 بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب سجده بردند از فلک دیدار آن بت روی را

4 بر گذشت آن ماه پیکر گرد باغ و بوستان گرد رو اندر به عَمد‌ا تاب داده موی را

1 ای پسر ما دل ز تو برداشتیم بار عشق تو به تو بگذاشتیم

2 تا تو ما را دوست از دل داشتی ما تو را چون جان و دل پنداشتیم

3 چون تو برگشتی و دل برداشتی از تو برگشتیم و دل برداشتیم

4 ما همین پنداشتیم از تو نخست هم چنان آمد که ما پنداشتیم

1 ترکی ‌که همی بر سمن از مشک نشان ‌کرد یک باره سمن برگ به شمشاد نهان‌کرد

2 تا ساده زَنَخ بود همه قصد به ‌دل داشت واکنون که خط آورد همه قصد به‌جان کرد

3 چون زلف به خم بود مرا پشت به‌ خم‌ کرد چون تنگ دهان بود مرا تنگ جهان کرد

4 دل بسته مرا باز بدان بند کمرکرد خون بسته مرا باز بدان بسته میان‌کرد

1 سر بر خط عشق تو نهادیم دگربار در دام بلای تو فتادیم دگربار

2 تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش خون جگر از دیده گشادیم دگربار

3 از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم برکف قدحِ باده نهادیم دگربار

4 سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود صبر و خرد از دست بدادیم دگربار

آثار امیر معزی نیشابوری

7 اثر از غزلیات امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی