1 ای جهانداری که خاطر قدراوجت راندید گرچه در پرواز معنی، بال ادراکش بسوخت
2 نام صد دینار و اطلس بنده چون بشنید دوش چهره ی دینار گونم همچو اطلس برفروخت
3 ریش رعنا کرد و در بازار مالیخولیا رفت از آن دستار بخرید واز آن دراعه دوخت
4 خاطرش دیدیم هر دم بر سر راه امید وعده ی خوش میفزود وعده ی تر میفروخت
1 پشت بر کار جهان آر که راه این راه است روی در روی نشاط آر که روز این روز است
2 ساقیا عالم خاکی گذران است چو باد در ده آبی که در او آتش آتش سوزاست
1 هر که را دردل از خرد خبراست صنعت ذات او همه هنر است
2 هنری باش و هرچه خواهی باش نه بزرگی بمادر و پدر است
3 نافه مشک را به بین بمثل کز لباس بدیع معتبر است
4 مردم بی خرد ز روی قیاس بر آن کس که صاحب بصر است
1 از تو ننالم به هیچکس که به دشمن شرط نباشد بدوستان گله کردن
2 یک دلی اندرجهان کجاست که با او یک گله بتوان ز یار ده گله کردن
1 نهاد طبع لطیفت چه گوهری است کزو هزار دریا در لحظه ئی همی زاید
2 روان، بمجلس مانوس او بیاراید بصر، بطلعت میمون او بیاساید
3 خرد چسان کمر عشق برمیان بندد عروس فکرت او چون نقاب بگشاید
4 بر اسب فکرت چون رای او سوار شود ز نفس ناقه گوی کمال برباید
1 دعا گوی دولت اثیر آنکه وقتی بخدمت رسیده است درجیش سلطان
2 مبارک ضمیر تو اشعار او را پسندیده و گرده تحسین فراوان
3 بسش داده تعریف و تشریف با تو علای دول پادشاه کهستان
4 علی الجمله بر خاک این آستان است ز نظم آستین پر گهرهای الوان
1 بخدائی که رخت عزت او در سرای کهن نمی گنجد
2 از عدم ذره بی اجازت او در خم کاف کن نمی گنجد
3 کانچه اندر ضمیر شوق من است در دهان سخن نمی گنجد
1 جمشید رکابا توئی آن شاه که امرت از سنگ سیه ناقه صالح بدر آرد
2 گر گلبن فردوس خورد آب خلافت برجای گل تازه، شتر خار بر آرد
3 او، بار بیک رقص شتر بگسلد از هم هر کار که بدخواه تو در یکدگر آرد
4 ماهارکشی دور فتد در بنه چرخ تا چون شترش کی بقطار تودر آرد
1 چو دولت قدم کرده از سررسیدم بعالی جناب تو مخدوم مفضل
2 مرا ازوحل پای در گل که درمان نهاد از سر منع دستیم بر دل
3 بدینسان تو مداح نو را پسندی همش دست بر دل همش پای در گل
1 احوال ناتوانی ایام خویشتن در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست
2 داریم دلبری که چو روی و چو موی او گلبرگ نوشکفته و مشک بتاب نیست
3 در بند خواب او همه حیران بمانده ایم او نیم مست گشته و ما را شراب نیست