پشت بر کار جهان آر که از اثیر اخسیکتی قطعه 12
1. پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
1. پشت بر کار جهان آر که راه این راه است
روی در روی نشاط آر که روز این روز است
1. بواهبی که بر ارباب عقل و اهل یقین
بفیض نور خرد راه کشف پیموده است
1. هر که را دردل از خرد خبراست
صنعت ذات او همه هنر است
1. احوال ناتوانی ایام خویشتن
در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست
1. ای وزیری که گوش هوش تو را
از پس پرده ی قضا خبر است
1. عذری دارم بترک مدحت
چون نسبت عالی تو واضح
1. گله هجر تو با وصل تو میکردم دوش
گر بشد عمر مرا هیچ بجزغم نگشاد
1. من گرد سر کوی تو از بهرتو گردم
بلبل ز پی گل بکنار چمن آید
1. نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
1. بخدائی که رخت عزت او
در سرای کهن نمی گنجد
1. بروزگار خودم بعد از این امید نماند
که گشت عودمن از گشت روزگار چوبید
1. ای خسروی که بر درذهن توروح قدس
خود را بخیلتاشی تعریف میدهد