ای بمدح تو منتظم کرده از اثیر اخسیکتی قطعه 1
1. ای بمدح تو منتظم کرده
فکرتم خاطر پریشان را
1. ای بمدح تو منتظم کرده
فکرتم خاطر پریشان را
1. بر دَوَد چون سمندراز آتش
بگذرد چون سفینه از دریا
1. خواهد که چون سپند در آتش وطن کند
مرغابی آنزمان که بود در میان آب
1. ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا
تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب
1. دو کس بزاویه ئی در نشسته مخموریم
به یاد باده ی دوشینه هردومست وخراب
1. ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
1. ای خامه ی تو منهی سر ازل شده
محتاج کشته ام قَد ری کاغذم فرست
1. ای شاه ز ساغر نوالت
ایام ز نیم جرعه مستست
1. ای جهانداری که خاطر قدراوجت راندید
گرچه در پرواز معنی، بال ادراکش بسوخت
1. در جهان هفت خصال است پسند حکما
که از آن هفت فراترعددی با من نیست
1. شاها مَثل رخ تو و روح
چون باغ ودماغ و باد و باده است