1 در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
2 مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
3 خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان یک رده احمر لباس یک صفه ازرق ثیاب
4 ساغر یاقوت رنگ، لاله چو بر خاک زد نرگس مخمور چشم زود در آمد ز خواب
1 زهی جناب تو والا مکان نعمت والا ز روی همت عالی فلک نشیب و تو بالا
2 ملوک را همه روزه بدرگه تو تنزه فتوح را همه ساله به حضرت تو توّلا
3 بگوش کوس، غریو بیان فتح شنوده سعادت تو ز خامش زبان رایت اعلا
4 ز رهروان معانی تو راست سبق ترقی ز خسروان زمانه تو راست قدر معلا
1 آنچه بر من ز دل و دلدار است چون دهم شرح که بس بسیار است
2 گر، تن است، از در او محروم است ور دل است، از بر من آوار است
3 حالش از هر که به پرسم گوید که خبر دارم از او، بر کار است
4 عملی یافت دلم بر در او چیست پر غمزه که آن سالار است
1 زهی تو روح بخوبی و دیگران همه قالب بساط حسن تو بوسد چو بر گشاد بقا، لب
2 رد ای نور سیه کرد ماه سبز عمامه چو پیش عارض خورشید درکشی تتق شب
3 هزار دیده بره بر نهاده اند به مجمر ز صحن گلشن مینا مقدسان مقرب
4 که تا به تحفه کی آردنسیم باد سحر گه بجان خرید بخوری از آن دو زلف مطیب
1 ای سالکان راه هوای تو در طلب وی ساکنان کوی رضای تو در طرب
2 هم باده های ناب وصال تو بی غرض هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
3 در سور عشرت تو خوش استاد، کان چو صبح در سوک غیرت تو سیه جا مکان چو شب
4 در گوشه بساط تو از بی بضاعتان با خوش حریف وصل دو کون است یک ندب
1 ای داده ز آفتاب گداره کلاه را و افزوده بر سپهر و ستاره سپاه را
2 از باغ ملک دست نشان برده تیغ را زی اوج چرخ پای گشان کرده گاه را
3 بیرق فزوده موکب صبح سپید را رونق نهاده رایت شاه سیاه را
4 از رای نوربخش بحرق حجاب شب در قدر آفتاب رسانیده ماه را
1 خوش گرد چرخ گوش ممالک بدین خطاب کامد نهنگ رزم چو دریا در اضطراب
2 ای چرخ باگشاد خدنکش سپر بنه ای فتنه از گذار رکابش عنان به تاب
3 ای ملکت طرب که رسیدی به آرزو وی روزگار مژده که رستی ز انقلاب
4 ای جود دل شکسته برافراز سر بچرخ ای عدل رخ نهفته برون آی از حجاب
1 میان در بست اقبال آگهی را قدوم موکب توران شهی را
2 جهان صدری که پیش آستانش فلک خم داد بالای سهی را
3 با یامش که جاویدان بما ناد هنر دریافت ایام بهی را
4 بفرمانش که دایر باد دائم قمر در باخت دوران مهی را
1 وداع و فرقت احباب و یاد عهد شباب دیار عمر امیدم، خراب کرد خراب
2 ز یاد این، رخ زردم در آب گشت غریق ز داغ آن، دل ریشم بر آتش است کباب
3 سرشک، خون روان دل من است ولیک سفید گشتن او را عجایب است عجاب
4 چو بر شود سوی چشمم ز دل، بود چو عقیق فرو چکد، شده مانند لولوی خوشاب
1 به بست شرع سلامت گذار بر سوی نوب برست بحر شریعت ز موج هر آشوب
2 گشاد بهره ی وصل دو شاه یوسف چهر در اشتیاق سبق برده هر دو از یعقوب
3 سلام کرد یکی را، ظفر ز روی خشوع نماز کرد یکی را، فلک بحکم وجوب
4 نهاده سیرت این، پای بر صراط قدیم دریده فکرت آن، پرده بر جمال عیوب