5 اثر از شمع و پروانه اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شمع و پروانه اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار اهلی شیرازی / شمع و پروانه اهلی شیرازی

شمع و پروانه اهلی شیرازی

1 خوش آن دل کش بود محفل فروزی خوش آن محفل که دارد دلفروزی

2 خوش آن روزی که با یاری سرآید خوش آن شب کز درت شمعی در آید

3 درآمد شمع با روی درخشان تو گویی تیغ زد خورشید رخشان

4 نهاده همچو شاهان تاج بر سر روان شد تا فراز کرسی زر

1 زهی فرخنده فرخ جبینی همایون طلعتی دولت قرینی

2 سعادت یاوری کز بخت مسعود نبرده رنج یابد گنج مقصود

3 به تاریکی چو بردارد سر از جیب چراغی ایزدش بنماید از غیب

4 چو شمع افروخت صحن گلشن از نور یکی پروانه دید آن آتش از دور

1 خوشا مستی، دیداری که یکدم فراغت بخشد از کار دو عالم

2 خوش آن وارستگی کز عشق یابی که چون مجنون رخ از عالم بتابی

3 خوش آن دم کز وصالت دل کباب است دلت می سوزد و چشمت پر آب است

4 شراب زندگی در جام عشق است حیات جاودان ایام عشق است

1 دو خادم داشت آن سرو گل اندام یکی کافور و دیگر عنبرش نام

2 دو خادم همدم و همراز و همسال بجانسوزی موافق در همه حال

3 مخمر مهرشان با طینت شمع و زیشان بود زیب و زینت شمع

4 تهی ز ایشان نبد اندیشه او پر از ایشان ز رگ تا ریشه او

1 چو گفتند این حکایت خادمانش فتاد از داغ دل آتش بجانش

2 زبان بگشاد و گفتا خادمان را که گویید از من آن سرو روان را

3 که ای شمشاد قد لاله رخسار ز شوخی آتش محضی پریوار

4 قدت سرو و ز سروت گل دمیده رخت گل و ز گلت سنبل دمیده

1 چو بشنید این حکایت شمع آشفت زبان طعن بگشا و بدو گفت

2 که ای دیوانه چندین هرزه گویی به تیغ من هلاک خود چه جویی

3 چو برق غیرتم آتش فروزد هزاران چون تو در یکدم بسوزد

4 سموم قهر من گر بر تو تازد تنت را سوزد و جانت گدازد

1 چو ناز افزون کند یار جفا کیش تو هم باید نیاز خود کنی بیش

2 در مهر ار ببندد دلبر از ناز تو از راه وفا بگشا دری باز

3 چو با پروانه کردی شمع خواری نبودی کار او جز سوز و زاری

4 بدو گفت ایسهی قد سرافراز ز نازت سوختم چند آخر این ناز

1 سیه پیر قلم آن حکمت اندوز که شد طوطی خط را نکته آموز

2 ز مژگان زد رقم چون چشم پر نور سواد عنبرین بر سطح کافور

3 که یوسف آن گل گلزار خوبی درخشان گوهر بازار خوبی

4 نهال گلشن لطف و نکویی عزیز مصر حسن و خوبرویی

1 نهنگ شوق چون طوفان برآورد خرد را کشتی طاقت فرو برد

2 چنان بحر محبت گشت حوشان که شمعش ز آتش دل خاست طوفان

3 چو شد تیزاب تیغ عشق حاصل نمودش جوهر آیینه دل

4 چو موم از آتش دل نرم گردد بجان پروانه را سرگرم گردد

1 چو کردند آن دو تن دلسوزی آغاز فلک کرد از حس بنیاد کین باز

2 فلک را رسم و آیین خود همین است فلک تا بود و باشد این چنین است

3 ز فانوس خیال چرخ پا بست فراغ عاشقان صورت کجا بست

4 ز مهرش شاد اگر روزی نشینی چو شب گردد بدان مهرش نه بینی

آثار اهلی شیرازی

5 اثر از شمع و پروانه اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شمع و پروانه اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.