1 سر نامه بر نام زروان پاک که رخشید ازو هرمز تابناک
2 خداوند زاووش و کیوان پیر فروزندهٔ ماه و ناهید و تیر
3 وز او آفرین باد بر ایزدان که هستند فرمانبرش جاودان
4 هم امشاسپندان با زور و دست که دارند بر کوه ها را نشست
1 درود فراوان به زرهوش شید که زردشت ازین نام آمد پدید
2 اگر پهلوانی بخوانی زبان تو زردشت را عقل درخشنده دان
3 شت و شید را معنی آمد بزرگ چو خورشید کو هست نور سترگ
4 هم اوی است هوشنگ باهوش و هنگ که آتش پدید آورید از دو سنگ
1 پژوهنده ی مردم باستان که از قوم پیشین زند داستان
2 چنین گفت: کاین هر که جوید همی به تاریکی اندر بپوید همی
3 که احوال پیشین به تاریکی است خرد را در این راه باریکی است
4 به تیره شب اندر توان ماه جست ولیکن نیارد کس این راه جست
1 مر این راز سربسته را کس نجست که گیتی چه سان بود روز نخست
2 نداند کس آغاز مردم چه بود؟ چگونه نمودند کشت و درود؟
3 چگونه فراز آمدند این گروه؟ در آباد بودند یا دشت و کوه؟
4 که بود آن که دیهیم بر سر نهاد؟ ندارد کس از روزگاران بیاد
1 گهی شاه را پهلوان خوانده است گهی عصر این را بدان رانده است
2 گهی کشوری را کند شاه نام گهی شخص نامیده قومی تمام
3 گهی نام جنگی شده پهلوان گهی گوید از دیو و از جاودان
4 یکی را کند شاه سالی هزار پدر را به جای پسر شهریار
1 مرا گفت دستور فرخنده رای که این راز سربسته را برگشای
2 کنونت که امکان گفتار هست به تاریخ دانان سروکار هست
3 همان به که تیغ قلم برکشی به تاریخ پیشین قلم درکشی
4 فشانی بر افسانه ها آستین نویسی یکی نامه ی راستین
1 خوشا قوم آریان نیکو تبار که ایران از آنان بود یادگار
2 همه ژرمن و اند و سکسان و هاد از آن بیخ فرخنده دارد نژاد
3 پرستیدن ماه و خور کارشان به بلخ و به خوارزم بازارشان
4 بدی کار آن قوم برزیگری به صحرای جیحون و مرو و هری
1 خنک گاه آبادیان گزین که آباد گردید از ایشان زمین
2 بود یافث آباد فرخ نهاد که کلدانی آبت نمودش یاد
3 هم اکنون از آن قوم فرخنده رای جز آباز و چرکس نبینم به جای
4 سیامک مگر خود بدی زان تبار که همواره می زیست در کوهسار
1 زهی عصر آجامیان سترگ که جمشید بودی برایشان بزرگ
2 ازو فرهی یافت کار جهان که او بد یمه پور ویوانجهان
3 از آجام مانده عجم یادگار به آیین جم زنده شد روزگار
4 کند زند و اوستا بدین زمزمه که اورمزد گفت سخن با یمه
1 خوشا وقت شاه، آفریدون گرد که کلدانیان را زایران سترد
2 پی ماردوشان از آن جا برید دگر شوکت اژدها کس ندید
3 بپرداخت نااهریمنان خاک را برانداخت آیین ضحاک را
4 که از پشت گاوان خورش داشتند ز مغز گوان پرورش داشتند