1 آرم همه شب ز جزع خونین الماس دارم بتو امید وز هجر تو هراس
2 تا نگذاری امید من یاس شود سوی تو روانه کردم این دسته یاس
1 پیراهنی از برگ سمن نازکتر وز لاله سرخ و نسترن نازکتر
2 دادم ز برایت که بپوشی آن را بر آن بدنی کز دل من نازکتر
1 تا از می عشق جرعه نوش تو شدم حیران کمال و عقل و هوش تو شدم
2 چون پند تو گوشواره کردم در گوش یعنی که ز جان حلقه بگوش تو شدم
1 ای آنکه ترا پنجه شیری باشد در جنگ غمت ساز دلیری باشد
2 سیب تو قبول کردم اما ترسم این راست شود که سیب سیری باشد
1 ای آنکه بدرگاه غمت رو کردم خونها به دل رقیب بدگو کردم
2 بازوبندی که داده بودی ز وفا چون رقعه مهر حرز بازو کردم
1 ای خال تو هندوانه اندر آتش وی چشم تو ترکانه و رویت مهوش
2 از من دو سه هندوانه گر بپذیری گردم به غلامیت چه هندوی حبش
1 زان نرگس تازه کز بر یار آمد صد گونه ضیاء به چشم خون بار آمد
2 تو همچو بنفشه خفته من چون نرگس چشمم همه شب ز غصه بیدار آمد
1 آن سرداری که لطف کرد آن دلبر شد زینت اندامم و پیرایه بر
2 تا دید فلک شمسه او را گفتا خورشید به بین زد از گریبانش سر
1 فرمود مرا نگار یاد از یک گل بنمود دلم امیدوار از یک گل
2 ایدوست مگر تو این مثل نشنیدی هرگز نشود فصل بهار از یک گل
1 ای گل خجل از طراوت بستانت از چرخ گذشته نعره مستانت
2 از بهر تو لیمو بفرستم یعنی سیرابم کن ز لیموی بستانت