علی نمود مصفا از ادیب الممالک فراهانی غزل 1
1. علی نمود مصفا جمال علم یقین را
فکند پرده ز رخسار ناز شاهد دین را
...
1. علی نمود مصفا جمال علم یقین را
فکند پرده ز رخسار ناز شاهد دین را
...
1. سزد ار سجده برد میر فراهانی را
گر ز خاقان گذرد مرتبه خاقانی را
...
1. عجبی نیست مر آن آیت ربانی را
گر کند زنده ز نو حکمت لقمانی را
...
1. تقدیم دوست کردم تصویر خویشتن را
تا جای من ببوسد آن روی چون سمن را
...
1. ای نگهبانان آیین ای دلیران در حروب
ای مدیران جراید ای خطیبان در خطوب
...
1. شنیدم کودکی گفتا به همشاگرد خود یارب
بمیرد این معلم کز جفایش جان ما بر لب
...
1. به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت
تا که دارد امجدالسلطان در آن مسند دخالت
...
1. بیا که ملت ایران حقوق خویش گرفت
شبان دادگر از چنگ گرگ میش گرفت
...
1. حسینا دولتی جاوید و عمری جاودان بادت
جهانرا گنجهای شایگانی رایگان بادت
...
1. نه عمر رفته دگر باره آید اندر دست
نه تیر چون ز کمان جست آید اندر شست
...
1. لسان را سحر در طی لسانست
مه و خورشیدش اندر طیلسانست
...
1. ابوالفتح اسکندری گفته است
کلامی بلفظ دری گفته است
...