1 بشارت باد سلطان غری را که جیش عشرت آمد عسگری را
2 ز نرجس زاده حی العالم امروز سمن پرورد گلبرگ طری را
3 گلی روئید کامد سجده واجب به پایش طارم نیلوفری را
4 مهی طالع شد از گردون رفعت که سازد خیره ماه و مشتری را
1 خراب کردند این قوم ملک ایران را به باد دادند آیین و دین و ایمان را
2 کجا رسد به مراد آنکه باز گردانید ز کعبه روی و بدل پشت کرد قرآن را
3 در صفا چو زنی راه راست چون پرسی ز مردمی که ندانند راه یزدان را
4 رسول گفت که گر بوذر آگهی یابد ز راز سلمان خواهد بکشت سلمان را
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
3 شد دلم آیینه ای اسکندری زاندم که ساخت جان پاکم چون خضر در آب حیوان آشنا
4 آن سلیمانم که نی دیوم برد انگشتری نی ز آصف خواست خواهم تخت بلقیس را سبا
1 چند کشی جور این سپهر کهن را چند بکاهی روان و خواهی تن را
2 مرد چو رخت شرافت ندوخت بر اندام باید پوشد به دوش خویش کفن را
3 سلسله اش چون بنات نعش گسستی گر نبدی اتحاد عقد پرن را
4 ای شده سیراب ز اشک دیده مادر وی تو به خون پدر خریده وطن را
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
3 قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی از بزرگان قدر بردند از کریمان فرو آب
4 از جوان و پیر و مرد و زن به بازار آمدند همچو سیل از کوهساران یا چو باران از سحاب
1 چند سائی زر بر این پیروزه طاق ای آفتاب چند بیزی سیم بر نیلی رواق ای آفتاب
2 ما سوی الله را توئی هم دایه هم مادر پدر هم چراغ دیده هم شمع وثاق ای آفتاب
3 شهسوار توسن برقی و تازی بر سپهر چون شه لولاک بر پشت براق ای آفتاب
4 کعبه را مانی که بر گرد تو بینم در طواف دخترانی گلعذار و سیم ساق ای آفتاب
1 شها ببین عمل عالم مکرم را ببین جناب شریعتمدار اعظم را
2 روا بود که باسلام گوید المسلم هر آنکه بنگرد این مفتی مسلم را
3 اگر نبود خود این پیشوای برصیصا که بود زنده کند استخوان بلعم را
4 رساله ای که نوشته است دوش میخواندم مگر که اخذ کنم حکمهای محکم را
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها
3 سمنسینگان توأم اندر کژابه چنان زهره و مشتری را قرانها
4 بتان پریچهره بر بیسراکان چو اقمار تابنده بر آسمانها
1 در سه موقع کار نتوان با تهور یا شتاب گر بکوشش رستمی یا در نبرد افراسیاب
2 آن یکی چون سیلی از کهسار آید در نشیب خانه ها ویران کند معمورها سازد خراب
3 وان دگر چون ژنده پیلی در هوای ماده پیل جنبش آرد با نشاط و پویه گیرد با شتاب
4 سومین چون عامه در ملکی پی کین تو ختن متفق باشند از خرد و کبیر و شیخ و شاب
1 چون مرد پیشه کرد شکیب و ثبات را بشکست پرچم علم حادثات را
2 مرد آن بود که چون خطر آید بجاه وی قربان کند به مجد و شرافت حیات را
3 گر خوانده ای به مدرسه اندر کتاب فقه فصل جهاد و مسئله واجبات را
4 دانی که حفظ دین و وطن بهر مرد حق فرض است آنچنانکه طهارت صلوة را