چند کشی جور از ادیب الممالک فراهانی قصیده 1
1. چند کشی جور این سپهر کهن را
چند بکاهی روان و خواهی تن را
1. چند کشی جور این سپهر کهن را
چند بکاهی روان و خواهی تن را
1. خراب کردند این قوم ملک ایران را
به باد دادند آیین و دین و ایمان را
1. بشارت باد سلطان غری را
که جیش عشرت آمد عسگری را
1. تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا
تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
1. نظاره کن بدایع گردون را
تا پی بری صنایع بیچون را
1. با خلق چون حدیث کنم ز این ستارهها
با کودکان چه گویم ازین گاهوارهها
1. شها ببین عمل عالم مکرم را
ببین جناب شریعتمدار اعظم را
1. چو در خواب شد دیده پاسبانها
نوای درای آمد از کاروانها
1. چون مرد پیشه کرد شکیب و ثبات را
بشکست پرچم علم حادثات را
1. ای شده در ره پی پذیره دارا
چند کند دل بدوری تو مدارا
1. خدا رحمت کند مرحوم حاجی میرزاآقاسی را
ببخشد جای آن بر خلق احزاب سیاسی را