یک جو غم ایام نداریم از ابوسعید ابوالخیر رباعی 492
1. یک جو غم ایام نداریم خوشیم
گر چاشت بود شام نداریم خوشیم
...
1. یک جو غم ایام نداریم خوشیم
گر چاشت بود شام نداریم خوشیم
...
1. ببرید ز من نگار هم خانگیم
بدرید به تن لباس فرزانگیم
...
1. من لایق عشق تو نیم
زنهار که هم نبرد عشق تو نیم
...
1. ما قبلهٔ طاعت آن دو رو میدانیم
ایمان سر زلف مشکبو میدانیم
...
1. در حضرت پادشاه دوران ماییم
در دایرهٔ وجود سلطان ماییم
...
1. افتاده منم به گوشهٔ بیت حزن
غمهای جهان مونس غمخانهٔ من
...
1. ای دوست ترا به جملگی گشتم من
حقا که درین سخن نه زرقست و نه فن
...
1. بگریختم از عشق تو ای سیمین تن
باشد که زغم باز رهم مسکین من
...
1. فریاد ز دست فلک بی سر و بن
کاندر بر من نه نو بهشت و نه کهن
...
1. ای خالق ذوالجلال وحی رحمان
سازندهٔ کارهای بی سامانان
...
1. جانست و زبانست زبان دشمن جان
گر جانت بکارست نگهدار زبان
...
1. چندین چه زنی نظاره گرد میدان
اینجا دم اژدهاست و زخم پیلان
...