از قد بلند یار از ابوسعید ابوالخیر رباعی 372
1. از قد بلند یار و زلف پستش
وز نرگس بی خمار بی میمستش
...
1. از قد بلند یار و زلف پستش
وز نرگس بی خمار بی میمستش
...
1. دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
...
1. سودای توام در جنون میزد دوش
دریای دو دیده موج خون میزد دوش
...
1. دارم گنهان ز قطره باران بیش
از شرم گنه فگندهام سر در پیش
...
1. در خانه خود نشسته بودم دلریش
وز بار گنه فگنده بودم سر پیش
...
1. شوخی که به دیده بود دایم جایش
رفت از نظرم سر و قد رعنایش
...
1. آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش
چون خود زدهام چه نالم از دشمن خویش
...
1. پیوسته مرا ز خالق جسم و عرض
حقا که همین بود و همینست غرض
...
1. ای بر سر حرف این و آن نازده خط
پندار دویی دلیل بعدست بخط
...
1. گشتی به وقوف بر مواقف قانع
شد قصد مقاصدت ز مقصد مانع
...
1. کی باشد و کی لباس هستی شده شق
تابان گشته جمال وجه مطلق
...
1. دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
...