7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی

1 چه سود ای باغبان از رخصت سیر گلستانم که گل ناچیده همچون گل زدستم رفت دامانم

2 نه از بیم رقیبان امروز وصلش دیده می بندم که نتواند زبار سخت دل برخواست مژگانم

3 گرفتم آن که از چنگ غمش گیرم گریبان را ز چنگ خویش آخر چون برون آید گریبانم

4 ز لاف عشق خوبان دگر در روز رخسارت پشیمانی اگر سودی کند من خود پشیمانم

1 خوب نبود آشنایی با بدان خوب مرا طالب غیری نباید بود مطلوب مرا

2 نام بی‌دردان به تقریب شکایت برده‌ام بی‌سبب خواهان نباشد یار مکتوب مرا

1 نگذرد روزی که از اشک جهان پیمای من نگذرد صد نیزه بالا آب از بالای من

2 چرخ چون خواهد به زنجیر غمم سازد اسیر حلقه زنجیر سازد اول از بالای من

3 بهر آسایش شبی نگذاشت پهلو بر زمین آسمان از بس که سرگرم است در ایذای من

1 گهی از داغ لذت گه زچاک پیرهن دزدم بیاو رشک را بنگر که درد از خویشتن دزدم

2 تو مشغول گرفتاران تو گشتی مگر زین پس سر راه صبا گیرم نسیم از پیرهن دزدم

3 طپد در خاک و خون چون مرغ بسمل کشت اما من ز بیم او طپیدن راز دل خون راز تن دزدم

4 چنان ناجور آن بدخو گرفتم خوکه گر سویش فرستم نامه از سوز دل سوز از سخن دزدم

1 به رنج از ناله ای کردم کسی که بی سبب نالد مکن منع دلم از ناله کین بلبل عجب نالد

2 رخش چون بینم از زلف سیاهش می کنم شکوه چو بیماری که در روز از درازی های شب نالد

3 مگر ابرست چشم من که وقت خرّمی گرید مگر چنگ است چشم من که هنگام طرب نالد

4 به هجرم می کند تهدید و دل در تاب از استغنا تبم از مرگ بگرفتست و این مسکین ز تب نالد

1 از تحمل‌های من بر من تغافل می‌کند هرچه با من می‌کند صبر و تحمل می‌کند

2 دل درون سینه بهر داغ دارم باغبان خدمت گلبن برای حاطر گل می‌کند

1 باز از انجمن آن انجمن آرا برخواست آنچنان خواست که فریاد زدلها برخواست

2 خبر چشم تر ما که رسانید به ابر که به تعجیل تمام از سر دریا برخواست

3 وعده وصل به فردای قیامت شده بود گریه کردم که قیامت به تماشا برخواست

4 وقت خون ریختنم شد به چه موقوف کنی کشتنی که نمی بایدت از جابر خواست

1 اگر نبیند سوی من ساقی چه سود ار می دهد نشاء نظاره آن چشم را می کی دهد

2 چشم مستش هر دمم مست از نگاهی می کند مست چون ساقی شود پیمانه پی در پی دهد

3 مدتی شد کز ضمیرش رفته ام دشمن کجاست تا مرا بعد از فراموشی به یاد وی دهد

4 ای که گویی ناله کم کن لب به بندم من ولیک چون کنم با آن که هربندم نوای نی دهد

1 کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید به بخت من صبا بی بوی گل از گلستان آید

2 از آن نام تو دایم بر زبان دارم که گر یک دم شوم خامش ندارم صبر کز دل بر زبان آید

3 دم مردن ز مردن نیستم غمگین، از آن ترسم که گردم خاک و پیکانت برون از استخوان آید

4 زخوی نازکت جانا چنان اندیش ناکم من که گر با خود سخن گویم ترا ترسم زیان آید

1 از تو ممنونم اگر از مژه خون می‌ریزم گر غمت نبود خون این همه چون می‌ریزم

2 خورده‌ام زخمی و تا گم نکند صیادم هر قدم قطره از خون درون می‌ریزم

3 صبر کو تا جگرم خون شود و گریه کنم لخت‌لختش ز ره دیده برون می‌ریزم

4 دیده مشغول خیال است از آن امشب خون از شکاف دل بی‌صبر و سکون می‌ریزم

آثار ابوالحسن فراهانی

7 اثر از غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ناتمام در دیوان اشعار ابوالحسن فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی