چشم ترم به آب رسانیده از ابوالحسن فراهانی غزل 1
1. چشم ترم به آب رسانیده آب را
حاجب نشد به رفتن دریا سحاب را
...
1. چشم ترم به آب رسانیده آب را
حاجب نشد به رفتن دریا سحاب را
...
1. محنتی هر ساعت از تو پیش می آید مرا
پیش محنت های بیش از بیش می آید مرا
...
1. مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
...
1. از آن در سینه دارم دل که باشد درد و داغ آنجا
نه زان دارم که باشد شادمانی و فراغ آنجا
...
1. ز گریه منع مکن دیده پر آب مرا
که برطرف کنی از کشتن اضطراب مرا
...
1. به هر قتلم یک نفس بس نرگس جانانه را
شعله کافی بود بال و پر پروانه را
...
1. چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را
انداختم به ساحل چون موج آسمان را
...
1. سوختم ترسم که رویش دیده باشد بی نقاب
زآن که می بینم که تابی هست اندر آفتاب
...
1. مرا کناره ی جویی و یک سبوی شراب
هزار بار زجنت به است و بوی شراب
...
1. عشق گل گر آشکارا کرد بلبل باک نیست
عاشقی ترسد ز رسوایی که عشقش پاک نیست
...
1. بیگل روی تو بر ما جام صهبا آتش است
در نظر آب است اما در سویدا آتش است
...
1. تار زلفت گر چو بخت تار با ما یار نیست
یک گره کمتر به دور افکن دلم دشوار نیست
...