شیخ الاسلام گفت: نام با حفص، عمرو بن سلمه، و گفتند: کی عمرو بن سالم، و گفتند کی کنیت دیگر داشت ابو محرز «و گفتند:کی نام وی عمر و بن سلمه است و این در ستر» و از نیشابور است از ربه کورداباد بر در نیشابور، روی استاد نشاپوریان بود یگانهٔ جهان. شیخ مومل پیر بوعثمان ٭ است و شاه شجاع ٭ بوی نسبت کند «یگانه بود» از ائمه این قوم سید. شیخ الاسلام گفت: کی وی نمونهٔ جهان بود در وقت خود، اللّه تعالی ورافرا نمود کی مرا چنین واید بود. و بوعمر و زجاجی ٭ گوید: کان ابوحفص نورالاسلام و فی وقته. ,
و قال المومل الجصاص الشیرازی: اعطی الجنید الحکمة، واعطی شاه الکرمانی الوجود، و اعطی ابوحفص الاخلاق واعطی ابویزید البسطامی الهیمان و باحفص رفیق احمد خضرویه است و بایزید بسطامی. شاگرد عبداللّه مهدی باوردی، صحبت کرده با شیخ علی نصرآبادی. مات ابوحفص فی سنة اربع و ستین و مائتین. و گفتهاند در سنه سبع و سبعین درآن سال که احمد بن عبداللّه الخجستانی را بکشتند و گفتند کی در سنه تسع و ستین رفته، و پیشینه بیشتر گفتهاند و اللّه اعلم فی وفاته اختلاف» ,
قال ابوحفص: حرست قلبی عشرین سنة ثم حرسنی قلبی عشرین سنة ثم وردت حالة صرنافیها محروسین جمعیاً. شیخ الاسلام گفت با حفص احداد گوید: کی هر که درین علم سخن گوید، یا این علم او را بکشد، یا دیوانه کند یا حکیم شود. ,
شیخ الاسلام تفسیر کرد: یا جان او بآن طاقت نیارد کشته گردد، یا علم او طاقت او نیارد، دیوانه شود. یا خبر او عیان شود حکیم شود این سه را چهارم نبود. ,
سید بوده ازین قوم. استاد باحفص حداد است باحفص بباورد شد نزدیک وی ویرا شاگردی میکرد، و عبداللّه مهدی آهنگر بود، و سبب توبت و دست از کار باز داشتن وی آن بود: که آهنگری میکرد، وقتی آهن در آتش نهاده بود، نا بینائی بر در دکان بگذشت میخواند: المک یومئذن الحق للرحمن، الایه عبداللّه آن بشنید، آن آهن که در دست داشت از دست وی بیفتاد خویشتن دست برد در آهن تافته و برداشت. شاگردا: چه شدی؟ بنگریست آهن در دست خود دید گفت: چون رستم برخاست و برفت و دکان بگذاشت. ,
اقصار نیشاپوری، کنیه ابوصالح، شیخ و امام ملامت بنشاپور: طریق ملامت وی نشر کرده آنجا، اول مسئله بعراق بردند و احوال ایشان بگفتند، سهل تستری ٭ گوید و جنید: که اگر روا بودی کی پس از محمد پیغامبری بودی ازیشان بودی. ,
حمدون سید بوده عالم و فقیه، مذهب ثوری ٭ داشته و طریقت او استاد عبداللّه منازل ٭ است و هیچکس از شاگردان وی طریقت وی بنه گرفت چون ابن منازل و حمدون گازر صحبت داشته باسلم بن الحسن الباروسی و بابو تراب نخشبی.٭ و علی نصر آبادی ٭ رفیق باحفص است در سنه احدی و سبعین و مائتین برفت از دنیا بنشاپور، و گوروی به حیره است، گفتند بسنه ثمانین و مائتین برفته واللّه اعلم. ,
شیخ الاسلام گفت حمدون گازر گوید: که نفس خویش بر نفس فرعون فضل ندهم. امادل خویش، بر دل وی فضل دهم. ,
شیخ الاسلام گفت: کی مذهب «ملامت» نه آنست کی بر شریعت نیائی کی ملامت آنست: کی بر نفس خود نیائی و خود را قبول ننگاری. ملامت نه آن بود که کسی بوی حرمتی کار کند، تا او را ملامت کنند، ملامت آن بود کی «در» کار اللّه از خلق تا باک بود، و سر خود او را میگوشد و صافی میدارد، ببدخلق باک ندارد، هر گه کی کرد کار تو بتوریا شود، و سخن تو بتو دعوی شود، آنگا سرهنگ بی. ,
کنیه ابوعلی و یقال ابوعبداللّه، و این درستر از قدیمان مشایخ ثغور است، از اقران بشر حافی و سری و حارث محاسبی ٭ و گفتند کی فضیل عیاض دیده بود از استادان احمد بن ابی الحواری ٭. ,
شیخ الاسلام گفت: که وی گفت. ای کاشک تو بازو خالی دانی شد.و هم احمد گوید. امام هر عمل علم است، و امام هر علم عنایت و هم احمد عاصم گوید. کی اللّه تعالی میگوید. انما اموالکم و اولادکم فتنه و نحن نستزید من الفتنه، و ما از فتنه زیادت میخواهیم. ,
نصرآبادی گوید. کی وی جاسوس دل بود. احمد عاصم گفت و افقفا الصالحین فی الجوارح و خالفنا هم فی الهمم. و احمد بواحواری گوید که وی گفت. من اول الرضا. ,
محمد بن منصور الطوسی: شیخ الاسلام گفت وی ببغداد بوده صوفیست محدث. استاد عثمان بن سعید الدارمی است و از وی روایت کند، و استاد بوالعباس مسروق است و بوجعفر حداد مهین و بوسعید خراز از سید و استاد جنید ٭ از علماء ظاهرست ,
الهی! مرا بر آگاهی فرو مگذار، که آگاهی همه شغل است، و در دانش بمبند، که دانش همه در دست، و تا رهی بخود است، چوی خشک و آهن سر دست، و او که از زهد بثنا راضیست محجوب است و نیم درم در کنف صوفی کنز است. شیخ الاسلام گفت، که: ,
بن یزید بن عبدالرحیم البنا الثقفی الصوفی، کان دقیق الکلام حسن العمل، توفی سنه ست و ثمانین. از قدیمان اصفهانست، کنیت او ابوعبداللّه، کی وی پیشین کس است در صباهان صوفی استاد علی سهل٭ اصفهانی است. گویند که عبدالرحمن مهدی بزیارت وی فراوان شدی، او را عروس الزهاد گویند، او را تصانیف هاست. ,
کتاب بستان العارفین، و کتاب السنة فی الاعمال، و وی مذهب احمد داشته است و سلف سنی بوده. و وقتی محمد یوسف رازه البنا گفت پیش علی سهل صباهانی: که من در فتح موصلی شدم. فتح مرا گفت: من از تو مشغولم، اللّه ترا از من مشغول کناد! ,
علی سهل استاد را، که فتح از در خواندن، مرد آگاه بود، چرا نه بحق پرستش او گرفتار بود؟ استاد علی را گفت: راست میگوئی؟ زبان ازدهان بیرون کن، زبان بیرون وی بوسهٔ بر زبان وی داد. شیخ الاسلام گفت که: ,
اما مست از ایم ببصره بود از شاگردان حسن بصری است، استاد بوالحسن هریوه بود، و بوالحسن استاد بوعبداللّه مغربی بود این عبدالواحد زید سید بود حکیم، ویرا د رحکمت معامله سخنانست نیکو و بسیار. ,
شیخ الاسلام گفت: کی از عبدالواحد زید پرسیدند: کی ازین دو مرد کدام مه؟ او که زندگانی میباید تا خدمت کند، یا او که رفتن میخواهد تا او را بدید. گفت: او که آرزومند ,
3 یا روح و من تحیی الحیوة به لا حی بعد سوی من انت محیاه
کنیه ابومحمد، و هو سهل بن عبداللّه بن یونس بن عبداللّه بن رفیع است، از یگانگان ائمه این قوم و علماء ایشان سید و زاهد وقت خود بوده ببصره، صاحب کرامات ظاهر عظیم، و سخنگوی از علوم اخلاص و ریاضات و عیوب افعال. امام ربانی که اقتدا اقتدار را شاید، که در احوال قوی بوده اما در سخن ضعیف، شاگرد ذوالنون مصری ٭ و صحبت کرده با خال خود محمد بن سوار. استاد بوعبداللّه سالمی ٭ و جز ازو و از طبقه دیگر از مشایخ، از اقران جنید و جز ازو. اما پیش از جنید برفته از دنیا، فی المحرم سنه ثلاث و ثمانین و مائتین گفتند: کی سنه ثلاث و سبعین و مائتین در ستر است ,
شیخ الاسلام گفت که از سهل پرسیدند کی نشان بدبختی چیست؟ گفت: آنست که ترا علم دهد و توفیق عمل ندهد، و عمل دهد و اخلاص ندهد، کی عمل کنی بیکار کنی، و یافت و صحبت دهد با نیکان و ترا قبول دل ندهد. شیخ الاسلام گفت: کی بعلی خطیب مرا گفت، که بوعبداللّه بوذهل گفت: فرا عتبهٔ غسال گفتند ببغداد بوده: که نشان نیک بختی و نشان بدبختی چیست؟ گفت: نشان نیک بختی آنست، کی ترا فرا خدمت کند و ترا حاضر کند. و نشان بدبختی آنست که ترا فرا خدمت کند و حاضر نکند. ,
شیخ الاسلام گفت: که عتبه غسال گفت: بدبختی بدوست نرسیدن بشناخت، نه بدوزخ بختی بدوست پیوستن نه ببهشت رسیدن. ,
شیخ الاسلام گفت: کی هیچ نشان نیست بدبختی روشنتر از روز بتری، که هر گه نه در زیادت ای در نقصان. و سهل گوید کل وجد لایشهد له الکتاب والنسة فباطل. ,
کنیه ابوجعفر، ببصره بود، بابو حاتم عطار صحبت کرده و استاد ابویعقوب زیادت ٭ است اندر مسجد شونیزیه بوده، در روزگار سنه سبع و مائتین برفته، یا پس آن باندک. وی گفته: ای فقیر اشتغل عن قوته فهو غنی. ,
احمدبن وهب الزیادت از یاران بشر حافی بوده، و سری و حارث محاسبی از اقران جنید بود، و با یکدیگر سخن گفتهاند، و پیش از جنید برفته، و جنید گوید: فقدنا علوم الحقایق بموت احمد بن وهب، و اللّه اعلم. ,