الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن ,
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامهٔ بلا بُریدم و پردهٔ عافیت دریدم. ,
2 یارب ز شراب عشق سرمستم کن وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
3 از هر چه به جز عشق تهی دستم کن یکباره به بند عشق پا بستم کن
الهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خود نگرم از جملهٔ خاکسارانم و خاک بر سر. ,
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگر نه مرا با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است ؟ ,
الهی تا بتو آشنا شدم، از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم ,
2 نی از تو حیات جاودان می خواهم نی عیش و تنعم جهان می خواهم
3 نی کام دل و راحت جان می خواهم هر چیز رضای تُست آن می خواهم
الهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام ,
الهی در سر خمار تو داریم در دل اسرار تو داریم و بزبان اشعار تو داریم ف اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم ,
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم. ,
2 گر درد دهد بما و گر راحت دوست ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست
3 ما را نبود نظر بخوبی و بدی مقصود رضای او خشنودی اوست
الهی بروز کار آمدم بنده وار با لب پُر توبه و زبان پُر استغفار، خواهی بکرم عزیز دار خواهی خوار که من خجلم و شرمسار و تو خداوندی و صاحب اختیار. ,
الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن. ,