الهی دانی چه شادم، نه آنکه بخویشتن بتو افتادم، تو خواستی من نخواستم ف دولت بر بالین دیدم چون از خواب بر خاستم. ,
الهی ببرکت صدیقان درگاه تو، الهی ببرکت پاکان درگاه تو که حاجت این بیچارهٔ درمانده را و مهمات جمیع مومنین ومومنان را برآورده بگردانی و آنچه امید میداریم بعافیت و دوستکامی برسانی و پیش از مرگ توبهٔ نصُوح کرامت نمایی و ختم کار ها بکلمهٔ شهاد فرمایی، یا آله العالمین و خیر الناصرین بفضلک و کَرَمک یا اکرم الاکرمین و یا ارحم الراحمین و صلی الله علی مُحمد (ص) و آله اجمعین. ,
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن ,
الهی دیگران مست شرابند و من مست ساقی، مستی ایشان فانی است و از من باقی. ,
2 مست تو ام از جُرعه و جام آزادم مُرغ توام از دانه و دام آزادم
3 مقصود من از کعبه و بتخانه تویی ورنه من ازین هر دو مقام آزادم
الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است، مبارک باد که مرا این درد فرد است حاق که هر کس بدین درد ننازد جوانمرد است. ,
2 هر درد که زین دلم قدم بر گیرد دردی دگرش بجای در بر گیرد
3 زان با ما در صحبت ا ز سر گیرد کآتش چو رسد به سوخته اندر گیرد
الهی اگر بدوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم. ,
2 روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
3 از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
الهی روزگاری تو را می جستم خود را می یافتم، اکنون خود را می جویم تو را می یابم ای محب را یاد و انس را یادگار، چون حاضری این جستن بچه کار ؟ ,
الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟ ,
الهی کار آن کس کند که تواند، عطا آن کس بخشد که دارد، پس بنده چه تواند و چه دارد ؟ ,
الهی کار تو بی ما به نیکویی در گرفتی، چراغ خود را بی ما به مهربانی افروختی، خلعت نور از غیب بی ما، به بنده نوازی فرستادی، چون رهی را به لطف خود به این آرزو آوردی چه شود به لطف خود ما را به سربری. ,