الهی از کُشتهٔ تو خون نیاید و از سوختهٔ تو درد، کُشتهٔ تو بکُشتن شاد است و سوختهٔ تو بسوختن خوشنود ,
الهی روی بنما تا در روی کسی ننگریم و دری بگشی تا بر در کس نگُذریم. ,
2 پیوسته دلم دم ار رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند
3 گر بر سر خاک من گیاهی روید از هر بر گی بوی وفای تو زند
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تتو دانی بفریاد رس که میتوانی. ,
الهی مکُش این چراغ افروخته را مُسوز این دل سوخته را و مَدَر این پردهٔ دوخته را و مران این بندهٔ نو آموخته را ,
الهی اگر تن مجرم است دل مطیع است و اگر بنده بد کار است کَرَ م تو شفیع است. ,
2 بادا کَرَم تو بر همه پاینده احسان تو سوی بندگان آینده
3 بر بندهٔ خود گناه را سخت مگیر ای داور بخشندهٔ بخشاینده
الهی قبلهٔ عارفان خورشید روی تو است و محراب جانها طاق ابروی تو است و مسجد اقصی دلها حریم کوی تو است، نظری بسوی ما فرما که نظر ما بسوی تو است. ,
الهی بنام آن خدایی که نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح فتوح و سلام او در وقت صباح مومنان را صبوح و ذاکر او مرهم دل مجروح و مهر او بلا نشینان را کشتی نوح عذر های ما بپذیر و بر عیب ما مگیر. ,
الهی اقرار کردم بمفلسی و هیچ کسی، ای یگانه که از هر چیز مقدّسی چه شود اگر مفلسی را در نفس آخر بفریاد رسی ,
الهی از هیچ همه چیز توانی و از همه چیز بهیچ نمایی که گویم چنین یا چنانی تو آفرینندهٔ این و آنی. ,
2 ما را سرو سودای کس دیگر نیست از عشق تو پروای کس دیگر نیست
3 جُز تو دگری جای نگیرد در دل دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
الهی ای آنکه گردون رام تقدیر تو است و رقبهٔ عالمیان مسخر تدبیر تو است و سر سرکشان بستهٔ تو و جباران شکستهٔ تو و دوزخ زندان تو و فردوس بُستان تو و در آسمانها سلطان تو و زمین بحُکم و فرمان تو، در دلها پنهان تو، در آخرت عیان تو که عبدالله عذر بکاست اما غذر نخواست. ,
2 ای واقف اسرار ضمییر همه کس در حالت عجز دستگیر همه کس
3 از هر گُنهم توبه ده و عذر پذیر ای توبه ده و عذر پذیر همه کس