الهی چون من کیست که اینکار را سزیدم، اینم بس محبت ترا ارزیدم. ,
الهی از آن خوان که بهر پاکان نهادی نصیب من بینوا کو، اگر نعمتت جُز بطاعت نباشد پس آنرا بیع خوانند لطف و عطا کو ؟ اگر در بها مُزد خواهی ندارم و اگر بی بها بهی بخش ما کو ؟ اگر از سگان تو ام استخوانی و اگر از کسان تو مرحبا کو؟ ,
الهی یک دل پُر درد دارم و یک جان پُر زجر، خداوندا این بیجاره را چه تدبیر، بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو، اگر غایب باشم گویی کُجایی، و چون بدرگاه آیم در را نگشایی. ,
الهی هر کس را آتش در دل است و این بیچاره آتش بر جان، از آنست که هر کس را سرو سامانی است و این درویش را نه سر و نه سامان ,
الهی موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر ذاکرانی، از نزدیک نشانت میدهند و بر تر از آنی و از دورت می پندارند نزدیکتر از جانی. ,
الهی دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که ببهشت رهنون کند. ,
الهی نفسی ده که حلقهٔ بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند. ,
الهی دانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم. ,
الهی دیدهٔ ده که جز تماشای ربوبیت نه بیند و دلی ده که غیر از مهر عبودیت تو. ,
الهی پایی ده که با آن کوی مهر تو پوییم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوییم. ,