الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 49
1. الهی چه غم دارد که تو را دارد و کرا شاید که تو را نستاید، آزادا آن نفس که بیاد تو بازان و آباد آن دل که بمهر تو نازان و شاد آن کس که با تو در پیمان است.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 50
1. الهی هر که تو را جوید اینقدر راستخیزی باید یا به تیغ ناکامی او را خون ریزی باید هر که قصد تو کند روزش چنین است یا بهرهٔ درویش خود چنین است.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 51
1. الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 52
1. الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم، مرا دیده یی ده که از هر نظری بهشتی سازم.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 53
1. الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جویندهٔ تو را با بهشت چکار است؟
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 54
1. الهی اگر بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 55
1. الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی بزندان برون نه کار کریمان است.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 56
1. الهی اگر بدوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 57
1. الهی تو ما را جاهل خواندی از جاهل جُز خطا چه آید ؟ تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف جُز خطا چه آید ؟
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 58
1. الهی تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار، اکنون که بر گرفتی وا مگذار و در سایهٔ لطف و عنایت خود میدار.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 59
1. الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت درویش او که ترا بدلایل جُست از صنایع آن باید ُجست که از آن گُنجد و از دلایل آن باید خواست که از آن زیبد.
...
الهی از خواجه عبدالله انصاری مناجات نامه 60
1. الهی دانی چه شادم، نه آنکه بخویشتن بتو افتادم، تو خواستی من نخواستم ف دولت بر بالین دیدم چون از خواب بر خاستم.
...