شب دوشین که شبی بود از فرخی یزدی دیوان اشعار 1
1. شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر
همچو نوروز درآمد ز در آن سمین صدر
...
1. شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر
همچو نوروز درآمد ز در آن سمین صدر
...
1. راستی نبود به جز از افسانه و غیر از دروغ
آنچه ای تاریخ وجدانکش حکایت میکنی
...
1. هیچ دانی از چه خود را خوب تزئین میکنم
بهر میدان قیامت رخش را زین میکنم
...
1. عید جم شد ای فریدون خو بت ایرانپرست
مستبدی خوی ضحاکی است این خو نه ز دست
...
1. ای دموکرات بت با شرف نوع پرست
که طرفداری ما رنجبران خوی تو هست
...
1. چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی
خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی
...
1. ای وطن پرور ایرانی اسلام پرست
همتی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست
...
1. تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت
سر زد اشکوفه سیامکسان از شاخ درخت
...
1. نصرة الدوله در فنای وطن
در اروپا کند تلاشی ببین
...
1. مرا بارد از دیدگان اشک خونی
بر احوال ایران و حال کنونی
...
1. ای وطن پرور ایرانی با مسلک و هوش
هان مکن جوش و خروش
...
1. تا بود جان گرانمایه به تن
سر ما و قدم خاک وطن
...