1 شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر همچو نوروز درآمد ز در آن سمین صدر
2 ابرویش بود به رخ همچو هلالی در بدر بر خدش زلف چو آویخته صدقی با عذر
3 آمد از مهر چه آن ماه رخ چهارده سال داشت بر چهره نکو خالی و در پا خلخال
4 کرد در پای بسی فتنه ز خلخال و ز خال از دو رخسار سپید آیتی از صبح وصال
1 راستی نبود به جز از افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدانکش حکایت میکنی
2 بیجهت از خادم مغلوب گویی ناسزا بیسبب از خائن غالب حمایت میکنی
3 پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه زان که در هر روز ای جانی جنایت میکنی
4 از رضا جز نارضایی حکمفرما گرچه نیست بعد از این از او هم اظهار رضایت میکنی
1 هیچ دانی از چه خود را خوب تزئین میکنم بهر میدان قیامت رخش را زین میکنم
2 میروم امشب به استقبال مرگ و مردوار تا سحر با زندگانی جنگ خونین میکنم
3 میروم در مجلس روحانیان آخرت واندر آنجا بیکتک طرح قوانین میکنم
4 نامه حقگویی طوفان را به آزادی مدام منتشر بیزحمت توقیف و توهین میکنم
1 عید جم شد ای فریدون خو بت ایرانپرست مستبدی خوی ضحاکی است این خو نه ز دست
2 حالیا کز سلم و تور انگلیس و روس هست ایرج ایران سراپا، دستگیر و پای بست
3 به که از راه تمدن ترک بیمهری کنی در ره مشروطه اقدام منوچهری کنی
4 این همان ایران که منزلگاه کیکاوس بود خوابگاه داریوش و مأمن سیروس بود
1 ای دموکرات بت با شرف نوع پرست که طرفداری ما رنجبران خوی تو هست
2 اندرین دوره که قانون شکنی دلها خست گر ز هم مسلک خویشت خبری نیست بدست
3 شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام
4 ضیغم الدوله چو قانون شکنی پیشه نمود از همان پیشه خود ریشه خود تیشه نمود
1 چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی
2 در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی
3 مقدم گل چونکه بر عالم فرح افزود زود سوختن باید ورا در موکب مسعود عود
4 خواهی ار یابی تو در این جشن جان آسود سود در گلستان آی و برزن بر فراز رود رود
1 ای وطن پرور ایرانی اسلام پرست همتی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست
2 بیرق ایران از خصم جفاجو شده پست دل پیغمبر را ظلم ستمکاران خست
3 خلفا را همه دل غرقه بخون است ز کفر حال حیدر نتوان گفت که چون است ز کفر
4 گاه آن است که زین ولوله و جوش و خروش که بپا گشته ز هر خائن اسلام فروش
1 تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت سر زد اشکوفه سیامکسان از شاخ درخت
2 غنچه پوشیده چو هوشنگ زمردگونرخت بست طهمورث بر دیو محن سلسله سخت
3 جام جمشید پر از باده کن اکنون که ز بخت کرد هان دولت ضحاک خزان رو به زوال
4 چون فریدون علم افراشت ز نو فروردین اردیش ایرجسان گشت ولیعهد زمین
1 نصرة الدوله در فنای وطن در اروپا کند تلاشی ببین
2 گاه پاریس و گه ژنو او را با لبی پر ز ارتعاش ببین
3 در بر لرد کرزنش دائم با صدای جگر خراش ببین
4 همچو دلال در فروش وطن دائمش مشتری تراش ببین
1 مرا بارد از دیدگان اشک خونی بر احوال ایران و حال کنونی
2 غریقم سراپای در آب و آتش ز آه درونی ز اشک برونی
3 زبان آوران وطن را چه آمد که لب بسته خو کرده با این زبونی
4 چه شد ملتی را که یزدان ز قدرت همی داد بر اهل عالم فزونی