1 ای وطن پرور ایرانی با مسلک و هوش هان مکن جوش و خروش
2 پندهای من با تجربه بنمای بگوش گر توئی پند نیوش
3 اجنبی گر به مثل می دهدت ساغر نوش نوش نیش است منوش
4 وز پی خستن او در همه اوقات بکوش تا توان داری و توش
1 پرد ز افق بر چرخ فواره خون هر روز تا غوطه زند خورشید از خون خیابانی
1 محو شد ایران ز اقدام قوام السلطنه محو بادا در جهان نام قوام السلطنه
2 مذهبش کافر پرستی دینش آزادیکشی ای دریغ از دین و اسلام قوام السلطنه
3 گشته بیت المال ملت بهر مشتی مفتخور مخزن الطاف و انعام قوام السلطنه
4 روز و شب آباد شد بغداد جمعی کاسه لیس همچو اهل کوفه از شام قوام السلطنه
1 ای دموکرات بت با شرف نوع پرست که طرفداری ما رنجبران خوی تو هست
2 اندرین دوره که قانون شکنی دلها خست گر ز هم مسلک خویشت خبری نیست بدست
3 شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته ام
4 ضیغم الدوله چو قانون شکنی پیشه نمود از همان پیشه خود ریشه خود تیشه نمود
1 عید جم گشت ایا ماه منوچهر عذار بنما تهمتنی خون سیاووش بیار
2 آخر ای هموطنان شوکت ایران به کجاست علم و ناموس وطندوست وزیران به کجاست
3 این همان بیشه بود، غرش شیران به کجاست . . .
4 نه نماند و نه بماند به چنین ویرانی روزی آید که ببینی هنر ایرانی
1 شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر همچو نوروز درآمد ز در آن سمین صدر
2 ابرویش بود به رخ همچو هلالی در بدر بر خدش زلف چو آویخته صدقی با عذر
3 آمد از مهر چه آن ماه رخ چهارده سال داشت بر چهره نکو خالی و در پا خلخال
4 کرد در پای بسی فتنه ز خلخال و ز خال از دو رخسار سپید آیتی از صبح وصال
1 عید جم شد ای فریدون خو بت ایرانپرست مستبدی خوی ضحاکی است این خو نه ز دست
2 حالیا کز سلم و تور انگلیس و روس هست ایرج ایران سراپا، دستگیر و پای بست
3 به که از راه تمدن ترک بیمهری کنی در ره مشروطه اقدام منوچهری کنی
4 این همان ایران که منزلگاه کیکاوس بود خوابگاه داریوش و مأمن سیروس بود
1 بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان بر فلک می رفت کی فریاد آذربایجان
2 خاک خود خواه خطر خیز ری بی آبروی داد بر باد فنا بنیاد آذربایجان
3 یسکر از بی اعتنائیهای تهران شد خراب خطه مینووش آباد آذربایجان
4 از فشار خارج و داخل زمانی شاد نیست خاطر غم دیده ناشاد آذربایجان
1 راستی نبود به جز از افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدانکش حکایت میکنی
2 بیجهت از خادم مغلوب گویی ناسزا بیسبب از خائن غالب حمایت میکنی
3 پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه زان که در هر روز ای جانی جنایت میکنی
4 از رضا جز نارضایی حکمفرما گرچه نیست بعد از این از او هم اظهار رضایت میکنی
1 چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی
2 در کنار جوی جا با قامت دلجوی جوی کز شمیم مو دهی بر سنبل شب بوی بوی
3 مقدم گل چونکه بر عالم فرح افزود زود سوختن باید ورا در موکب مسعود عود
4 خواهی ار یابی تو در این جشن جان آسود سود در گلستان آی و برزن بر فراز رود رود