1 آن رند دغل بازگه با مکر و حیل با لفظ قرارداد، می کرد جدل
2 دیدی که چسان عاقبت اندر مجلس بگرفت قرارداد، ناطق به بغل
1 اشراف عزیز نکته سنج من و تو چون مار نشسته روی گنج من و تو
2 تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من پامال کنند دست رنج من و تو
1 از درد و غم زمانه افسرده مباش وز کجروی سپهر آزرده مباش
2 ور گردش آسمان زمینت بزند چون مردم سرگشته کله خورده مباش
1 هر کس بطریق خاص شد یار کسی یا بوالهوسانه محو دیدار کسی
2 طوفان که بود مقصد او نفع عموم هرگز نشود عبث طرفدار کسی
1 یک عمر به بند آز پا بسته شدیم بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم
2 اینک پی مرگ ناگهانیم دوان از بسکه ز دست زندگی خسته شدیم
1 دیو مهیب خودسری، چون ز غضب گرفت دم امنیت از محیط ما، رخت ببست و گشت گم
2 حربه وحشت و ترور، کشت چو میرزاده را سال شهادتش بخوان «عشقی قرن بیستم »
هزار و سیصد و چهل و دو ,
1 امروز به هر طریق ما راه رویم آهسته و بی سروصدا راه رویم
2 تا باز به پای خود نیفتیم به چاه از روی خرد دست و عصا راه رویم
1 در پای گلی شبی نهاده سر خویش دادم به چمن آب ز چشم تر خویش
2 آنگاه چو مرغ در قفس، با اندوه کردم سر خویش را بزیر پر خویش
1 آن دسته که در نزد تو پیشند همه با حرف رفیق نوش و نیشند همه
2 آید چو میان پای عمل می دانند یکسر پی جلب نفع خویشند همه
1 یاری که کج و دوروست، شمشیرش کن گر راست نشد نشانه تیرش کن
2 ور دشمن یک رنگ تو چون شیر بود با رشته دوستی به زنجیرش کن