1 با علم و عمل اگر مهیا نشویم همدوش به مردمان دنیا نشویم
2 نادانی و بندگیست توأم به خدای ما بنده شویم اگر که دانا نشویم
1 ای مرغ اسیر از چه کمحوصلهای از بستن بال خویش پر در گلهای
2 پرواز کنی به کام خود روز دگر پاداش چنین شبی که در سلسلهای
1 ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین بر مملکت انقلاب را چیره ببین
2 در آتیه رنگ افق ایران را چو روی خطاکنندگان تیره ببین
1 ای خامه راست رو حقیقت جو باش با خوردن خون دل حقیقت گو باش
2 گر سر ببرندت ز حقیقت گوئی با دشمن و دوست یک دل و یکرو باش
1 آن را که ز مهر خویش پرورده کنی او را همه عمر بنده و برده کنی
2 اقرار نمایند به خداوندی تو هر بنده که حاجتش برآورده کنی
1 بی دوست شب فراق غم خوردن به غم خوردن و دندان به دل افشردن به
2 گر زندگی این است که دل دارد و من صد بار ز زندگی بود مردن به
1 امروز که گشته هر غمینی دلخوش وز مقدم نوروز جهان مینووش
2 تبریک صمیمانه خود را طوفان تقدیم کند به توده زحمتکش
1 گل نیست دلم که رنگ و بو خواهد و بس در باغ چو من نام نکو خواهد و بس
2 با خاک نشینی نکند ناله و آه از دولت اشک آبرو خواهد و بس
1 ای دوست کلاه خویش را قاضی کن در آتیه کار بهتر از ماضی کن
2 فرصت مده از دست و به هر قیمت هست افکار عموم را ز خود راضی کن
1 ای توده گرفتار جهالت شدهای گمگشته وادی ضلالت شدهای
2 هرکس که کنی وکیل گر جنس تو نیست بیچون و چرا بدان که آلت شدهای