1 با دولت نو رسم کهن می گویم عیب دگران و خویشتن می گویم
2 نادیده ز خوب و بد نرانیم سخن از دیده همیشه من سخن می گویم
1 زد چنگ زمانه چنگ بیتکلیفی شد باز شروع جنگ بیتکلیفی
2 ای آه که آتیه این ملک خراب بگرفت دوباره زنگ بیتکلیفی
1 افسوس که از رأی خراب من و تو یکمرتبه شد پاک حساب من و تو
2 آراء لواسان چو بخوبی خوانند حاکی است ز سؤ انتخاب من و تو
1 روزی است که اقدام غیورانه کنیم از پیر و جوان جنبش مردانه کنیم
2 و آن کاخ که آشیانه فتنه بود با آلت انتقام ویرانه کنیم
1 با فکر قوی گرسنه چون شیر، منم وز چار طرف بسته زنجیر منم
2 جز خون نخورم ز دست هر دشمن و دوست در معرکه چون برهنه شمشیر منم
1 ای دوست به دیوار کسی مشت مزن دشمن چو شوی به شیر انگشت مزن
2 تا دست دهد حرف حساب خود را با مردم روزگار بی پشت مزن
1 دی عامل اختلاس اموال شدی دوشینه خداوند زر و مال شدی
2 امروز چو بازار تو گردید کساد چون تاجر ورشکسته دلال شدی
1 آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم با دست تهی پای بر افلاک زدیم
2 دیدیم چو دلتنگی مرغان چمن چون غنچه گل جامه جان چاک زدیم
1 آن روز که ما و دل ز مادر زادیم دایم ز فشار درد و غم ناشادیم
2 در لجه این جهان پر حلقه و دام آزاد ولی چو ماهی آزادیم
1 شهزاده آزاد چو شد حارس فارس خونریزی و اغتشاش شد جالس فارس
2 بس تاخت به فارس از ره جور فرس ای وای به فارسی از این حارس فارس