1 ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده
2 با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت بازار لاله رفته و آب شکر شده
3 ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل اندر میان دو دست مرا چون کمر شده
4 تو رفته از کنار من و در فراق تو از اشک بی شمار کنار شمر شده
1 ای صیت دولت تو بعلم علم شده بدخواه دولت تو ندیدم ندم شده
2 تو شاه شرق و غربی وز آثار عدل تو اطراف شرق و غرب چو صحن حرم شده
3 طبع مبارک تو و دست جواد تو دریای علم گشته و کان کرم شده
4 آیات بخشش تو و آثار کوششت اندر جهان نشان وجود و عدم شده
1 ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
2 خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده
3 از بهر خستن دل عشاق دردمند مژگان و ابروان تو تیر و کمان شده
4 شبهای تیره کلبهٔ ادبار عاشقان از مقدم خیال تو چون بوستان شده
1 پیکری روشن چو جان ، لیکن بلای جان شده زاده از کان و پر از گوهر بسان کان شده
2 مملکت را همچو جان بایسته قالب را ولیک صد هزاران قالب از تأثیر او بی جان شده
3 مشرب لذات جباران ازو تیره شده خانهٔ اعمار غمازان ازو ویران شده
4 باس او هنگام ضربت در مضا و اقتدار با قضا و با قدر هم عهد و هم پیمان شده
1 فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می
2 تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری
3 برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت بر گیر می، که لشکردی بر گرفت پی
4 گرمست با مشاهدهٔ گل نشاط ما اکنون که نیست وحشت دیدار سردی
1 گر ز وصل توام نصیبستی روضهٔ عیش من خضیبستی
2 هم ز راحت مرا نصابستی هم ز دولت مرا نصیبستی
3 وقت دفع مصایب گیتی تیر تدبیر من مصیبستی
4 شمع لذات من منیرستی شاخ آمال من رطیبستی
1 ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی در هر دلی ز رادی تو شادی
2 گشتی ستوده نزد همه گیتی زین سنت ستوده که بنهادی
3 بار دگر بعهد تو شده تازه منسوخ گشته قاعدهٔ رادی
4 بی حد دقیقهای هنر دیدی بی مر خزانهای درم دادی
1 نگارا تا تو از سنبل تراز ارغوان کردی رخ چون ارغوان من برنگ زعفران کردی
2 ز مشک روی من کافور پیدا گشت از آن حسرت که تو کافور روی خود مشک اندر نهان کردی
3 چون ماه آسمان تا روی تو خرمن زد از عنبر مرا از عشق سرگردان چو ماه آسمان کردی
4 بصنعت در جوار عدل ظلمی را امان دادی بحیلت از کنار شرع کفری را عیان کردی
1 ای طلعت تو بر فلک حسن مشتری من مشتریت را بدل و دیده مشتری
2 تو مشتری نه ای ، که ببازار نیکویی صد مشتریست روی ترا همچو مشتری
3 گر خوش بود جوانی و اقبال خلق را حقا که از جوانی و اقبال خوشتری
4 با طلعت چو لاله و زلف چو سنبلی با عارض چو سوسن و حسن چو عبهری
1 تا کی از عشق تو کشم خواری؟ تا کی از هجر تو کنم زاری ؟
2 چند با من جفا کنی آخر ؟ شرم بادت ازین جفا گاری
3 زان دو زلف چو ابر پیوسته بر سر من بلا همی باری
4 دل ربودی ز دست من ، بحلی جان ربایی و دست آن داری