آثار سلطان ولد

صفحه 17 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 جوی در خود ورا چو جویانی خیره هر سوی از چه پویانی

2 آب لطفش ز جسم خاکی تو میکند جوش بهر پاکی تو

3 در خودش جو چو از تو میروید بلکه خود او ترا همیجوید

4 با تو است او مجوی جای دگر چشم بگشا و در خودت بنگر

1 حمله ‌ ها میکنم که بنمایم بندها را تمام بگشایم

2 غیرتش مانع است من چکنم چون سپر دافع است من چکنم

3 آنچه میدانم ار بیان گشتی اینجهان محو آن جهان گشتی

4 خاستی از میان حجاب دوی حق شدی فاش بی منی و توئی

1 هرکرا جان او ز عهد الست بود بیگانه وین طرف پیوست

2 آشنائی بحق کجا جوید یا در این ره بصدق کی پوید

3 چونکه آنجا ز حق نداشت عطا چه کند او طلب بگو اینجا

4 کاله ‌ ای را که گم نکرده بود در پی آن بهر طرف ندود

1 رهبر رهروان حق سخن است بر فلک نردبان حق سخن است

2 هرکه او را غذا سخن گردد بر سر بحر بی سفن گردد

3 همچو عیسی بر آسمان رود او بی تن اندر جهان جان شود او

4 روح مطلق شود رهد از تن دو جهان را کند چو خور روشن

1 شمس رالشکرش نه نوروی است تاب چون خنجرش فتول فی است

2 در چراغی چو هست این معنی که همو مد ّ عاست هم دعوی

3 پیش و پس او ویست و بالا او برگ و شاخ و درخت و خرما او

4 پر از او آسمانها و زمین روشن از نور او یسار و یمین

1 تو بدان شاهزاده میمانی بشنو احوال او که تا دانی

2 پدرش جمع کرد استادان تا شود در علوم آبادان

3 سالها بود اندر آن مشغول تا شدش جمله علمها محصول

4 ذوفنون گشت و عالم و والا تا که صیتش گرفت عالم را

1 سیر آن راه در وصال بود از کمالی سوی کمال رود

2 راه تن را نهایت است و کران راه جان بیحد است و بی پایان

3 دائماً رفتن است در منزل هیچ آخر ندارد آن حاصل

4 سیر آن راه بی نشان باشد برتر از عقل و جسم و جان باشد

1 ذره ‌ ای نیست آسمان و زمین پیش آن آفتاب عل ّ یین

2 چون تو با ما ز جان و دل یاری چشم بگشا اگر بصر داری

3 تا ببینی که صد هزار جهان که ندارند اول و پایان

4 گرد آن خور چو ذره گردان ‌ اند همه دایم بروش حیران ‌ اند

1 بلکه خود بی اشارتی معلوم شود او را تو گر کنی مکتوم

2 ز آنکه اندر نهاد او آن را پیش از این در ازل نهاد خدا

3 جان او بود در جهان الست زان می و جام جاودانی مست

4 همچو ماهی درون آن دریا بی شب و روز در وصال و لقا

1 رحمت عالم است مرد خدا دستگیر و پناه در دو سرا

2 دست در وی زنید تا برهید روی سویش بعشق و صدق نهید

3 نوح وقت است اندر این دوران کشتی او رهاند از طوفان

4 رنج طوفان آب سهل بود زان قویتر بدان که جهل بود

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی