1 خوشا خاکی و خوش آب و هوایی که افتد قابل طرح وفایی
2 خوشا سرمنزلی خوش سرزمینی که باشد لایق مسند نشینی
3 عجب جایی بباید بهجتانگیز که بر شیرین سرآرد هجر پرویز
4 ملال خاطر شیرین چو دیدند پرستاران جنیبتها کشیدند
1 یکی فرهاد را در بیستون دید ز وضع بیستونش باز پرسید
2 ز شیرین گفت در هر سو نشانیست به هر سنگی ز شیرین داستانی است
3 فلان روز این طرف فرمود آهنگ فرود آمد ز گلگون در فلان سنگ
4 فلان جا ایستاد و سوی من دید فلان نقش فلان سنگم پسندید
1 بنایی را که باشد حسن بانی نهد اول پیش بر مهربانی
2 به یک روزش رساند تا بجایی که گردد چون فلک عالی بنایی
3 چو وقت آید که بر مسند نهد گام شراب عیش باید ریخت در جام
4 کشد یک خشت از بنیاد سستش کند ویرانتر از روز نخستش
1 به حربا گفت خفاشی که تا چند سوی خورشید بینی دیده دربند
2 ازین پیکر که سازد چشم خیره چرا عالم کنی بر خویش تیره
3 ز نشترهاش کاو الماس دیدهست به غیر از تیرگی چشمت چه دیدهست
4 چه دیدی کاینچنین بیتابی از وی تپان چون ماهی بیآبی از وی
1 حریص گنج بنای گهر سنج بگفت این کار ممکن نیست بیگنج
2 بباید گنجی از گوهر گشادن گره از سیم و قفل از زر گشادن
3 بود بر زر مدار کار عالم به زر آسان شود دشوار عالم
4 اگر خواهی هنر را سخت بازو زر بی سنگ باید در ترازو
1 به مجنون گفت روزی عیب جویی که پیدا کن به از لیلی نکویی
2 که لیلی گر چه در چشم تو حوریست به هر جزوی ز حسن او قصوریست
3 ز حرف عیبجو مجنون برآشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت
4 اگر در دیدهٔ مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
1 بت پر شکوه ماه پر شکایت گل خوش لهجه سرو خوش عبارت
2 سر و سرکردهٔ نازک مزاجان رواجآموز کار بی رواجان
3 نمک پاش جراحتهای ناسور ز سر تا پا نمک شیرین پرشور
4 گره در گوشهٔ ابرو فکنده دهان تنگ بسته راه خنده
1 یکی صیاد مرغی بسته پر داشت به بستان برد و بند از پاش برداشت
2 زدندش طایران بوستانی صلای رغبت هم آشیانی
3 چو پرزد دید بال خویش بسته عدوی خانه در پهلو نشسته
4 برآورد از شکاف سینهٔ خویش صفیری پرخراش از سینهٔ ریش
1 الاهی سینهای ده آتش افروز در آن سینه دلی وان دل همه سوز
2 هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
3 دلم پر شعله گردان، سینه پردود زبانم کن به گفتن آتش آلود
4 کرامت کن درونی درد پرورد دلی در وی درون درد و برون درد
1 شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور رخ شب در نقاب روز مستور
2 دمیده صبح دولت آسمان را ز خواب انگیخته بخت جوان را
3 به شک از روز مرغان شب آهنگ خزیده شیپره در فرجه تنگ
4 میان روز و شب فرق آنقدر بود که هر سیاره خورشید دگر بود