الاهی سینهای ده از وحشی بافقی فرد و شیرین 1
1. الاهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
...
1. الاهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
...
1. به نام چاشنی بخش زبانها
حلاوت سنج معنی در بیانها
...
1. خداوندا نه لوح و نه قلم بود
حروف آفرینش بی رقم بود
...
1. حکیم عقل کز یونان زمین است
اگر چه بر همه بالانشین است
...
1. شبی روشنتر از سرچشمهٔ نور
رخ شب در نقاب روز مستور
...
1. نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست
...
1. سخن صیقلگر مرآت روح است
سخن مفتاح ابواب فتوح است
...
1. به حربا گفت خفاشی که تا چند
سوی خورشید بینی دیده دربند
...
1. بیا وحشی خموشی تا کی و چند
خموشی گر چه به پیش خردمند
...
1. یکی میل است با هر ذره رقاص
کشان هر ذره را تا مقصد خاص
...
1. به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
...
1. یکی فرهاد را در بیستون دید
ز وضع بیستونش باز پرسید
...