5 اثر از فرهاد و شیرین وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهاد و شیرین وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار وحشی بافقی / فرهاد و شیرین وحشی بافقی

فرهاد و شیرین وحشی بافقی

1 بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز لبت جان پرور و زلفت دلاویز

2 خیالت برده از دل صبر و تابم نگاهت کرده سرمست و خرابم

3 کمند زلف مشکین تو دامم شراب لعل نوشینت به جامم

4 به هر خدمت که فرمایی برآنم به جان کوشم درین ره تا توانم

1 همایون دشتی و خوش مرغزاری که شیرین را بود آنجا گذاری

2 مبارک منزلی ، دلکش مکانی که شیرین در وی آساید زمانی

3 فضایی خوشتر از فردوس باید که آنجا خاطر شیرین گشاید

4 مهی کش در دل و جان است منزل ز آب و گل کجا بگشایدش دل

1 هزاران پرده بر قانون عشق است به هر یک نغمه‌ها ز افسون عشق است

2 به هر دم عشق پر افسون و نیرنگ ز هر پرده نوایی دارد آهنگ

3 ز هر یک پرده‌ای عشق فسون ساز به قانونی برآرد هردم آواز

4 ولی داند کسی کاهل خطا نیست که هر یک نغمه زان قانون جدا نیست

1 خوشا بی‌صبری عشق درون سوز همه درد از درون و از برون سوز

2 چو عشق آتش فروزد در نهادی به خاصیت بر او آب است بادی

3 در آن هنگام کاستیلای عشق است صبوری کمترین یغمای عشق است

4 ز عاشق چون برد صبر و قرارش به پیش آرد خیال وصل یارش

1 خوش آن بی‌دلی که عشقش کافر ماست تنش در کار جانان رنج فرساست

2 گرش از کارها معزول سازد به کار خود ورا مشغول سازد

3 چو دست او فرو شوید ز هر کار برآرد بر سر کارش دگر بار

4 که چون جان باشدش مشغول تن نیز شود این عشق سازی در بدن نیز

1 شنیدم عاقلی گفتا به مجنون که برخود عشق را بستی به افسون

2 که عاشق لاغر است و زرد و دلتنگ ترا تن فربه است و چهره گلرنگ

3 جوابش داد آن دلدادهٔ عشق به غرقاب فنا افتادهٔ عشق

4 که بینی هرکجا رنجور عاشق نباشد عشق با طبعش موافق

1 بهار دلکش و باغ معانی چنین پیدا کند راز نهانی

2 که شیرین آن بهار گلشن راز بهاران شد به دشتی غصه پرداز

3 بهشتی کوثر اندر چشمه سارش دم عیسی نهان در نوبهارش

4 فضایش چون سرای می‌فروشان هوایش چون دماغ باده نوشان

1 بگفت از راز من پوشیده دارید شبی با کوهکن بازم گذارید

2 که در عشقم به جز خواری ندیده‌ست ره و رسم وفاداری ندیده‌ست

3 به سنگ و آهن از من یار گشته‌ست ز سختی محنتش بسیار گشته‌ست

4 به یادم می‌تراشد کوه را روی به رویش می‌رود از خون دل جوی

1 بهر جا وصل از دوری نکوتر بجز یک جا که مهجوری نکوتر

2 رهد عطشان ز مردن آب خوردن بجز یک جا که بهتر تشنه مردن

3 چه جا آنجا که یار آید ز در باز برای آنکه بر دشمن کند ناز

4 ز یاران رنج به کاو بر تن آید که بهر گوشمال دشمن آید

1 که بر رویم نگاهی کن خدا را به صحبت آشنا کن آشنا را

2 به بوسی زان لبم بنواز از مهر مکن پنهان ز رنجوران دوا را

3 گدای کوی تو گشتم به شاهی به خوان وصل خود بنشان گدا را

4 میان عاشقانم کن سر افراز بنه تا سر نهم بر پات یارا

آثار وحشی بافقی

5 اثر از فرهاد و شیرین وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهاد و شیرین وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.