5 اثر از فرهاد و شیرین وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهاد و شیرین وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار وحشی بافقی / فرهاد و شیرین وحشی بافقی

فرهاد و شیرین وحشی بافقی

1 خوشا بی‌صبری عشق درون سوز همه درد از درون و از برون سوز

2 چو عشق آتش فروزد در نهادی به خاصیت بر او آب است بادی

3 در آن هنگام کاستیلای عشق است صبوری کمترین یغمای عشق است

4 ز عاشق چون برد صبر و قرارش به پیش آرد خیال وصل یارش

1 عجب دردیست خو با کام کردن به نا گه زهر غم در جام کردن

2 به سر بردن به شادی روزگاران به ناگه دور افتادن ز یاران

3 عجب کاریست بعد از شهریاری در افتادن به مسکینی و خواری

4 ز اوج کامکاری اوفتادن به ناکامی و خواری دل نهادن

1 اثرها دارد این آه شبانه ولی گر نیست عاشق در میانه

2 عجبها دارد این عشق پر افسون ولی چون عاشق از خود رفت بیرون

3 چو بیخود از دلی آهی برآید درون تیرگی ماهی برآید

4 چو بی‌خود آید از جانی فغانی شود نامهربانی مهربانی

1 شنیدم عاقلی گفتا به مجنون که برخود عشق را بستی به افسون

2 که عاشق لاغر است و زرد و دلتنگ ترا تن فربه است و چهره گلرنگ

3 جوابش داد آن دلدادهٔ عشق به غرقاب فنا افتادهٔ عشق

4 که بینی هرکجا رنجور عاشق نباشد عشق با طبعش موافق

1 چو آن مه بر فراز بیستون شد تو گفتی مه به چرخ بی‌ستون شد

2 تفرج را خرام آهسته می‌کرد سخن با کوهکن سربسته می‌کرد

3 نخستین گفتش ای فرزانه استاد که کار افکندمت با سنگ و پولاد

4 ندانم چونی از این رنج و تیمار گمانم این که فرسودی در این کار

1 اگر خواهی بماند راز پنهان به دل آن راز پنهان ساز چو جان

2 مکن راز آشکارا تا توانی که اندر محنت و اندوه مانی

3 حکیم این راز را خود پرده در شد که رازی کن دو بیرون شد سمر شد

4 که گل چون راز خویش از پرده بگشاد به اندک فرصتی در آتش افتاد

1 بهار دلکش و باغ معانی چنین پیدا کند راز نهانی

2 که شیرین آن بهار گلشن راز بهاران شد به دشتی غصه پرداز

3 بهشتی کوثر اندر چشمه سارش دم عیسی نهان در نوبهارش

4 فضایش چون سرای می‌فروشان هوایش چون دماغ باده نوشان

1 که از ما آفرین بر آن خداوند که نبد در خداوندیش مانند

2 خداوندی که هست آورد از نیست جز او از نیست هست آور، دگر کیست

3 سپهر از وی بلند و خاک از او پست بلند و پست را او می‌کند هست

4 یکی را طبع آتشناک داده‌ست یکی را مسکنت چون خاک داده‌ست

1 بهر جا وصل از دوری نکوتر بجز یک جا که مهجوری نکوتر

2 رهد عطشان ز مردن آب خوردن بجز یک جا که بهتر تشنه مردن

3 چه جا آنجا که یار آید ز در باز برای آنکه بر دشمن کند ناز

4 ز یاران رنج به کاو بر تن آید که بهر گوشمال دشمن آید

آثار وحشی بافقی

5 اثر از فرهاد و شیرین وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهاد و شیرین وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.