هزاران پرده بر از وحشی بافقی فرد و شیرین 24
1. هزاران پرده بر قانون عشق است
به هر یک نغمهها ز افسون عشق است
...
1. هزاران پرده بر قانون عشق است
به هر یک نغمهها ز افسون عشق است
...
1. چو دید آن نوش لب شوخ پریزاد
که فرهاد است در آن صنعت استاد
...
1. خوش آن بیدلی که عشقش کافر ماست
تنش در کار جانان رنج فرساست
...
1. بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز
لبت جان پرور و زلفت دلاویز
...
1. همایون دشتی و خوش مرغزاری
که شیرین را بود آنجا گذاری
...
1. ز شاخی عندلیبی کرد پرواز
به دیگر گلبنی شد نغمه پرداز
...
1. خوشا بیصبری عشق درون سوز
همه درد از درون و از برون سوز
...
1. عجب دردیست خو با کام کردن
به نا گه زهر غم در جام کردن
...
1. اثرها دارد این آه شبانه
ولی گر نیست عاشق در میانه
...
1. شنیدم عاقلی گفتا به مجنون
که برخود عشق را بستی به افسون
...
1. چو آن مه بر فراز بیستون شد
تو گفتی مه به چرخ بیستون شد
...
1. اگر خواهی بماند راز پنهان
به دل آن راز پنهان ساز چو جان
...