1 یارب که بقای جاودانی بادا کامت بادا و کامرانی بادا
2 هر اشربهای کز پی درمان نوشی خاصیت آب زندگانی بادا
1 عشرت بادا صبح تو و شام ترا آغاز تو را خوشی و انجام ترا
2 شبهای ترا باد نشاط شب عید نوروز ز هم نگسلد ایام ترا
1 شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا نگذاشت به درد دل افکار مرا
2 چون سوی چمن روم که از باد بهار دل میترقد چو غنچه، بییار، مرا
1 جان سوخت ز داغ دوری یار مرا افزود سد آزار بر آزار مرا
2 من کشتنیم کز او جدایی جستم ای هجر به جرم این بکش زار مرا
1 از بهر نشیمن شه عرش جناب بنگر که چه خوش دست به هم داد اسباب
2 گردید سپهر خیمه و انجم میخ شد سد ره ستون و کهکشان گشت طناب
1 اندر ره انتظار چشمی که مراست بی نور شد و وصال تو ناپیداست
2 من نام بگرداندم و یعقوب شدم ای یوسف من نام تو یعقوب چراست
1 آن سرو که جایش دل غم پرور ماست جان در غم بالاش گرفتار بلاست
2 از دوری او به ناخن محرومی سد چاک زدیم سینه جایش پیداست
1 پیوستن دوستان به هم آسان است دشوار بریدن است و آخر آن است
2 شیرینی وصل را نمیدارم دوست از غایت تلخیی که در هجران است
1 شاها سربخت بر در دولت تست یک خیمه فلک ز اردوی شوکت تست
2 گر خیمهٔ چرخ را ستونی باید اندازه ستون خیمهٔ رفعت تست
1 اکسیر حیات جاودانم بفرست کام دل و آرزوی جانم بفرست
2 آن مایع که سرمایهٔ عیش و طرب است آنم بفرست و در زمانم بفرست