1 زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد
2 تویی خلاصه آبا و امهات وجود به سان تو خلفی مادر زمانه نزاد
3 سپهر پیر که تا بوده گشته گرد جهان به هیچ عهد جوانی چو تو ندارد یاد
4 چو عقل، مایه دانش، چو درک ، منشاء یافت چو جان ، عزیز وجود و چو روح، پاک نهاد
1 غیاث الدین محمد منبع فیض که ایزد در دو کونش محترم کرد
2 گل باغ سیادت کز رخش دهر هزاران خنده بر باغ ارم کرد
3 پی آن تا قدم درره نهد پاک کسی کو ره به اقلیم عدم کرد
4 بدانسان غسل گاهی ساخت کبش ز غیرت چشم کوثر پر زنم کرد
1 هاتف غیبم سحرگه مژدهای آورده است مژده باد ای مخلصان میر میران، مژده باد
2 تا ابد تب از وجود حضرت شهزاده رفت مژده باد ای پادشاه عالم جان، مژده باد
3 در میان شب رغیبش سد گل صحت شگفت بر خلیل الله شد آتش گلستان ، مژده باد
1 ای داده سپهر شرع را نور از پرتو رأی عالم آرا
2 ناهید ز مطربی کشد دست گر نهی تو بر فلک نهد پا
3 از دست تو کلک معجز آثار هم خاصیت عصای موسا
4 دمساز کلام جان فزایت با معجزه دم مسیحا
1 مبارک باد میگویند شه را جهانی بسته صف در خدمت او
2 ولیکن من بعکس جمله هستم مبارکباد گوی خلعت او
3 چرا زان رو که خلعت شد مشرف به تشریف قبول حضرت او
1 نشستم دوش در کنجی که سازم سر کل را به زیر فوطه پنهان
2 در آن ساعت حکیمی در گذر بود مرا چون دید زانسان گشت خندان
3 پریشان حال خود بودم در آن وقت ز فعل او شدم از سر پریشان
4 به من گفتا که دارویی مرا هست کز آن دارو سر کل راست درمان
1 ای که هر خلعتی که در بر توست زینت دوش آسمان باشد
2 جسمش از جامه تو پوشیدهست هر که در حیز مکان باشد
3 خلعت خاصه کز شرافت آن شرفم برهمه جهان باشد
4 گشته شاعر، بلی شود شاعر هر که همدوش شاعران باشد
1 زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو بد ای برادر از من و اعلا از آن تو
2 این تاس خالی از من و آن کوزهای که بود پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو
3 یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من مهمیز کله تیز مطلا از آن تو
4 آن دیگ لب شکستهٔ صابون پزی ز من آن چمچهٔ هریسه و حلوا از آن تو
1 ای پیش همت تو متاع سرای دهر بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت
2 جایی که کمترین نفرت بار خود گشود یک جنس خود به مایهٔ سد بحر و کان فروخت
3 هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز از بهر عشر حاصل هندوستان فروخت
4 آگه نیی که از پی وجه معاش خویش هر چیز داشت وحشی بی خانمان فروخت
1 خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد
2 مطبخی میخواست رو سازد سیاه از دست او در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد