1 چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت
2 دراین اندیشه خفتم دیدمت در خلوتی تنها قدح در دست و می درسر، صراحی پیش زانویت
1 چند ای خر گدا توان گفتن که مرا بخت هم عنان بودهست
2 پسر آرق وزیرم من پدر من وزیر خان بودهست
3 چه کنم زن جلب که یک باری پدرت گر ز دین فلان بودهست
1 هاتف غیبم سحرگه مژدهای آورده است مژده باد ای مخلصان میر میران، مژده باد
2 تا ابد تب از وجود حضرت شهزاده رفت مژده باد ای پادشاه عالم جان، مژده باد
3 در میان شب رغیبش سد گل صحت شگفت بر خلیل الله شد آتش گلستان ، مژده باد
1 زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد
2 تویی خلاصه آبا و امهات وجود به سان تو خلفی مادر زمانه نزاد
3 سپهر پیر که تا بوده گشته گرد جهان به هیچ عهد جوانی چو تو ندارد یاد
4 چو عقل، مایه دانش، چو درک ، منشاء یافت چو جان ، عزیز وجود و چو روح، پاک نهاد
1 غیاث الدین محمد منبع فیض که ایزد در دو کونش محترم کرد
2 گل باغ سیادت کز رخش دهر هزاران خنده بر باغ ارم کرد
3 پی آن تا قدم درره نهد پاک کسی کو ره به اقلیم عدم کرد
4 بدانسان غسل گاهی ساخت کبش ز غیرت چشم کوثر پر زنم کرد
1 خواجه وجه برات خود بدهد تا مرا گفتگو نباید کرد
2 یا زرم را به کس حواله کند تا مرا هجو او نباید کرد
1 میرسم از راه و دارم استری کز باب جوع قوت دندان ندارد ورنه قنطر میخورد
2 حرص کاهش هست تا حدی که گر بگذارمش کهگل دیوار این ده را سراسر میخورد
1 ای که هر خلعتی که در بر توست زینت دوش آسمان باشد
2 جسمش از جامه تو پوشیدهست هر که در حیز مکان باشد
3 خلعت خاصه کز شرافت آن شرفم برهمه جهان باشد
4 گشته شاعر، بلی شود شاعر هر که همدوش شاعران باشد
1 خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد
2 مطبخی میخواست رو سازد سیاه از دست او در همه مطبخ سیاهی آنقدر پیدا نشد
1 صبر در کارها چه نیک و چه بد از علامات بخردی باشد
2 چون به تدیبر کار ناید راست هر چه تقدیر ایزدی باشد