جهان چرا نبود در پناه امن از وحشی بافقی قصیده 35
1. جهان چرا نبود در پناه امن و امان
که هست مایهٔ امن و امان پناه جهان
1. جهان چرا نبود در پناه امن و امان
که هست مایهٔ امن و امان پناه جهان
1. همچو گل در زیر گل باشید ای گلها نهان
زانکه آغاز بهاری شد بتر از سد خزان
1. بر زمین گشتیم تا زد جسم محزون آبله
وه که خوابانید ما را بی تودر خون آبله
1. صبح عید است و تماشاگه گیتی در شاه
شاه چون عید مجسم به سر مسند و گاه
1. چه در گوش گل گفت باد خزانی
که انداخت از سر کلاه کیانی
1. دلم دارد به چین کاکلش سد گونه حیرانی
به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی
1. هزار شکر که بر مسند جهانبانی
نشست باز به دولت سکندر ثانی