1 ای تماشاییان جاه و جلال بشتابید بهر استقبال
2 که ز ره میرسد به سد اعزاز از در شاه موکب آمال
3 موکبی با جهان جهان شوکت موکبی با جهان جهان اجلال
4 خلعت خسروانه سر تا پا داشته شاه خسروان ارسال
1 عید خرم تر از این یاد ندارد ایام غالبا روی تو این خرمیش داده به وام
2 به جمال تو گرین عید مجسم بودی چون مه خویش خمیدی و دویدی به سلام
3 میرمیران که کشیدهست نگارنده غیب نقش ابروی تو و کرده مه عیدش نام
4 غره و سلخ نیابند در آن دایره راه که به پرگار ضمیر تو شود ماه تمام
1 لله الحمد کز حضیض خطر شد به اوج آفتاب دین پرور
2 چشم خفاش کور گو میباش کز فلک مهر بگذراند افسر
3 شکرلله که حفظ یزدانی پیش تیر قضا گرفت سپر
4 جست بیرون ز پشت دشمن شاه ناوک پر کشی که داشت قدر
1 عقل و دولت ساعت سعدی نمودند اختیار ساعت سعدی هزارش سعد اکبر پیشکار
2 ساعتی کان ساعت از خوبی گلستان ارم در نخستین گام گردد باغ فردوست دچار
3 ساعتی کان ساعت ار آبی رود همراه ابر باز گردد قطرههایش گشته در شاهوار
4 ساعتی کان ساعت ار گشتی سکندر کامجوی یافتی سر چشمهٔ خضر از بن دندان مار
1 کسی مسیح شود در سراچه افلاک که پا چو مهر مجرد کشد ز عالم خاک
2 به سیلخیز حوادث اسیر کلبه گل ز طاق خانه نشیند به زیر موج هلاک
3 مقیم کشتی نوح است در دم توفان کسی که ساخته چون مرغ خانه در خاشاک
4 چه برده آرزوی قصر و گلشنی ز تو هوش که غیر آرزوی آن کسی نبرده به خاک
1 تا به روی توشد برابر گل غنچه بسیار خنده زد بر گل
2 در گلستان ز مستی شوقت جامه را چاک زد سراسر گل
3 بر تنش گشته پیرهن خونین کز غمت خار کرده بستر گل
4 پیش روی تو آفتابی زلف زیر زلف تو سایه پرور گل
1 شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل پر زر ناب کند غنچه نورسته بغل
2 تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل
3 در ته کاسهٔ خیری پی نقاشی باغ به سر انگشت کند غنچه رعنا ز رحل
4 دوزد از رشته باران و سر سوزن برف ابر بر قامت اشجار دو سد گونه حلل
1 اگر مساعدت بخت نبود و اقبال کجا هلال و رسیدن به مستقر کمال
2 اگر مدد نرسیدی ز طالع فیروز نداشتی زر و گوهر رواج سنگ و سفال
3 شد از نتیجه صالع خجسته ظل همای وگرنه همچو هما بود بوم را پر و بال
4 ز طالعست که خونی کزو کشی دامان فشانیش به گریبان چو شد به ناف غزال
1 ای بخت خفته خیز و نشین خوش به اعتبار زیرا که با تو بر سر لطف آمدهست یار
2 ای جان تو خوش بخند که حسرت سر آمدهست آن گریه و دعای سحر کرده است کار
3 ای دل تورا نوید که پیدا شدش کلید آن در که بسته بود به روی تو استوار
4 کشتی ما که موج غمش داشت در میان برخاست باد شرطه و افتاد بر کنار
1 یک جهان جان خواهم و چندان امان از روزگار کن جهان جان ، بر آن جان جهان سازم نثار
2 گر دهد دستم ثبات کوه بستانم به وام بسکه پای بندگی خواهم به راهت استوار
3 خاک چون گرداندم جذب سکون درگهت تندباد رستخیز ازمن نینگیزد غبار
4 حاش لله گر بشوید صدمهٔ توفان نوح از جبین من غبار سجده آن رهگذار