بگوی زاهد خودبین بادپیما از وحدت کرمانشاهی غزل 1
1. بگوی زاهد خودبین بادپیما را
که درد باده رهانید از خودی ما را
...
1. بگوی زاهد خودبین بادپیما را
که درد باده رهانید از خودی ما را
...
1. ای دوست مرانم ز در خویش خدا را
کز پیش نرانند شهان خیل گدا را
...
1. دل بی تو تمنا نکند کوی منا را
زیرا که صفایی نبود بی تو صفا را
...
1. آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را
سیل جنون در ربود رخت عبادات را
...
1. یا میکده را دربند این رند شرابی را
یا چشم بپوش امشب مستی و خرابی را
...
1. بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
هرگز نتوان دید جمال احدی را
...
1. تا نشوئید به می دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را
...
1. از باده مست گشت بت میپرست ما
آمد چه خوب فرصت وصلش به دست ما
...
1. گردون چو زد لوای ولایت به بام ما
سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما
...
1. لبریز تا ز باده نگردید جام ما
در نامه عمل ننوشتند نام ما
...
1. باز آهنگ جنون کردیم ما
عقل را از سر برون کردیم ما
...
1. از یک خروش یا رب شب زندهدارها
حاجت روا شدند هزاران هزارها
...