8 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.

ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 مرآت جمال نیکمردان است این؟ یا جام می عبرت دوران است این؟!

2 دل تاریخش چو خو است، گفتم: «ای دل مجموعه نه، مجمع عزیزان است این »

1 شاهنشه دین پرور، دارای سلیمان فر آنکو بودش بر در، پیوسته شهان را رو

2 گردیده ز بس کوته، دست ستم از بیمش بر خویش صبا لرزد، از گل چو ستاند بو

3 جودش ز جهان از بس، آیین طلب افگند بر گوش غریب آید، از فاخته هم کوکو

4 از بس که خوش است از وی، هر شش جهت عالم آیینه از این داغست، از بهر چه شد یکرو؟!

1 ز حکم خسروی کز عدل و احسان ندیده چشم گیتی همچو او شاه

2 شهنشاهی که در عهدش عجب نیست نگیرد گر غبار آیینه از آه

3 ز بس راه ستم بسته است عدلش زدن از کس نمی آید جز از راه

4 عجب نبود شود گر کهربا را ز جیب کاه، دست زور کوتاه

1 از شناسایی شه عادل آنکه دوران ندیده چون او شه

2 آن محیط کرم که گوش سؤال نشیند از زبان جودش نه

3 آرزوها ز نقطه جودش صد، هزار است و، ده صد و یک، ده

4 خرد از رای او گرفته فروغ زآفتاب است روشنایی مه

1 ز روی درد و سوزم گفت یاری قدردان روزی که: «تایب » حیف دامان بقا زین بوم و برچیده

2 شدم غمگین و حق آشنایی خواست تاریخش بگفتم:«از جهان تایب بساط عمر بر چیده »

1 «حاجی باقر»، ز دار دنیای دنی شد سوی جنان ز حب اولادعلی

2 تاریخ وفات او چو جستند زمن گفتم:«حشر وی است با آل نبی »

1 چو شاه تاج بخشت، تاج بخشید بگیر از، چرخ باج سربلندی

2 بگفت اندیشه به تاریخش:«الها مبارکباد تاج سربلندی »!

1 «سلیمان » زمان، شاه سکندر عدل دارا دل فروغ آفتاب رحمت حق، ظل سبحانی

2 شه باداد و دین، آن کو دو دست عدل و احسانش بآب لطف شست از روی عالم، گرد ویرانی

3 وفور نعمتش، پر کرده ز آنسان چشم دلها را که نتواند کسی دیدن دگر، روی پریشانی

4 بمعدن کرده کسب میمنت، از نسبت نامش عبث در چشم خاتمها، ندارد جا سلیمانی

1 چون به حکم قضا، ز دار جهان شد بحسرت «ولی محمدخان »

2 آن مه نو که کرده بودش بدر مهر نواب خان عالیقدر

3 رفت رنگین گلی برون زین باغ که نه گلبن، از او چمن شد داغ

4 گل بر نگینیش کسی کم دید رنگی از چهره زمانه پرید

1 از جهان رفت «میرفضل الله» پاک چون از سواد دیده نگاه

2 از گل جنتش چو بود سرشت باز خود را کشید سوی بهشت

3 تشنه‌اش بود چون لب کوثر لب نکرد از شراب، هستی تر

4 بست بهر خرید جنس بقا بار جان سوی بندر عقبی

آثار واعظ قزوینی

8 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.