8 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی

ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی

1 منزل کناره کرده، ز راه عبور ما صحرا به تنگ آمده از دست شور ما

2 از بس نمانده است ز ما هیچ در میان یاران کنند غیبت ما در حضور ما

3 اشکم بدیده از دل پرسوز چون رسد؟ توفان چو شعله خشک شود در تنور ما

4 با داغ دل، چو لاله سراپا شکفته ایم نتوان شناختن ز غم ما سرور ما

1 بسکه گردیدند همراهان ما دلگیر ما کس بگرد ما نمی گردد، مگر زنجیر ما

2 برنگشتیم از جهان زانسان که رو وا پس کنیم مزد نقاشی که مستقبل کشد تصویر ما

3 ما حساب خویشتن را با جهان کردیم پاک زین بیابان خار خشکی نیست دامن گیر ما

4 قبضه شمشیر اگر نبود مرصع باک نیست گوهر شمشیر ما بس، جوهر شمشیر ما

1 غیر افغان، برنخیزد نغمه‌ای ز آواز ما جز خراش سینه، ابریشم ندارد ساز ما

2 زنده فکر است دل، تا از سخن لب بسته ایم پیش ما آوازه مرگ دلست آواز ما

3 دل تپیدن میزند بر ما شگون بسملی تا مگر افتد به فکر ما، شکارانداز ما

4 بسکه محجوب است آن دلبر، نمی آید برون گفت و گوی عارضش، از پرده آواز ما

1 هرگه آن گلزار خوبی، یاد می آرد ز ما همچو باران بهاری فیض می بارد ز ما

2 هستی ما تشنه پاشیدنست از یکدگر وای اگر شیرینی غم دست بردارد ز ما

3 ما همه چون مشت خاکیم و، نفس چون تندباد میوزد این باد، تا یک ذره نگذارد ز ما

4 تا نگریم زار زار، آن شوخ گل گل نشکفد گلشن رخسار خود را تازه میدارد ز ما

1 شیشه دلها شکستن، نیست کار سنگ ما از برای آشتی پیوسته باشد جنگ ما

2 بسکه بنیاد وجود ما ز هم پاشیده است گرد برخیزد اگر در چهره، گردد رنگ ما

3 از غم او ناله ما بسکه میبالد بخود نیست دور از پرده گر بیرون رود آهنگ ما

4 حال ما دنیا پرستان، حال سنگ و آهن است کز برای دیگران پیوسته باشد جنگ ما

1 بالید از رخ تو دل پر ملال ما از آفتاب به در شد آخر هلال ما

2 ما ریشه در زمین قناعت دوانده ایم چون شمع آب میخورد از خود نهال ما

3 بر چهره شکسته ما، رنگ تهمت است مالیده خون بما اثر انفعال ما

4 ما تخم در زمین دیاری فشانده ایم کابر بهار نیز نگرید بحال ما

1 خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما هر شکنج نامه سطری باشد از احوال ما

2 گرچه پیشاییش ما را نیست دود مشعلی نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما

3 پایه این دولت از تخت سلیمان برتراست کز ضعیفی مور نتواند شدن پامال ما

4 از مرصع پوشی ارباب دولت نیست کم بر طلای رنگ ما، یاقوت اشک آل ما

1 شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما خویش را بشکند آنکس که خورد بر دل ما

2 سرکشی بسکه به ما خسته دلان دشوار است سبحه سان سر نزند دانه ما از گل ما

3 سخن از آتش رخسار کسی میگذرد می توان شمع برافروختن از محفل ما

4 خون ما سخت برو جست دم تیغش را زخم، برخیز و حلالی طلب از قاتل ما

1 سامان حرف و صوت ندارد بیان ما فردیست از کتاب خموشی زبان ما

2 مد نگاه عجز بود رمح جانستان! کی میبرند صرفه ز ما دشمنان ما

3 از ما شکستگان به حذر باش، زانکه ما تیغیم و همچو شیشه شکستن فسان ما

4 رنگ شکسته عرضه احوال عاشق است حاجت به گفتگو نبود در میان ما

1 با عدو، بر خویش پیچیدن بود جولان ما خصم، خوش باشد اگر داری سر میدان ما

2 با وجود تندی ما در مصاف خصم، نیست بی نگاه عجز چشم جوهر پیکان ما

3 طایری وحشی بود هر لحظه یی از زندگی پر زدنهایش ز بر هم سودن مژگان ما

4 در رهت دادیم، عقل و هوش و عمر و زندگی ای غم دنیا چه میخواهی دگر از جان ما

آثار واعظ قزوینی

8 اثر از ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ماده تاریخ در دیوان اشعار واعظ قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی